۱۹ مطلب در شهریور ۱۴۰۲ ثبت شده است

به مناسبت فرا رسیدن هفته ی دفاع مقدّس

کولاکِ هجومِ دشمنان بودُ امروز غباری است
خونین همه جسمِ عاشقان بودُ امروز بهاری است
دیروز که ظلم شد شتابان ز هر پوچِ تواریخ
امروز افول کرده،نابود در بازه ی خواری است
۳۱ شهریور ۰۲ ، ۰۸:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

رسم عاشقی

بسمِ ربّ الشُّهدا دوباره از شهید چو انداخت
رسمِ عاشقی مرا به یاد خنده های تو انداخت
در نبود عاشقانِ این جهان خدای جهان هست
عشق از ادب ز جایِ خود بلندُ جایِ نو انداخت
((به تأسّی ز سیّدالشُّهدا(ع) رفتند شهیدان
غمِ دیروز را به یک شَبِه برداشتند شهیدان))
گرچه فقط به یک عکس خنده ات را دیده ام
پیش نگاهِ پر از تو عشق اندیشیده ام
گرچه تو رفته ای هست هر نَفس از عشق تو
معنیِ هست هم هست با تو ،من پرسیده ام
گفت سؤال را این چنین جوابی الله
هست شهید با من،پناهِ او گردیده ام،
۲۹ شهریور ۰۲ ، ۲۲:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

شهریار

شهریار، شعرِ روزگاری ادب به تو دارد
روز شعر هم شبی به یادت طَرَب به تو دارد
گرچه هر چه شعر پیش استادِ شعر فتاد
رمزُ رازِ شعر روزگاران و شب به تو دارد
۲۷ شهریور ۰۲ ، ۲۱:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

علی(ع)شفا به غم تویی

بگو چگونِگیِ مرگِ گرگِ روزگاران را
پگاهِ زندگیِ برگِ گُل به لطف باران را
حسن(ع)به زهرِ کینه ای،رضا(ع)به سوز سینه ای
علی(ع)شفا به غم تویی،رسولِ(ص)در مدینه ای
 
به طبلِ فتنه های بی رمق کوبیدن
چو پتک روی آهنین ورق کوبیدن
چنان ضخیم می کند ورق ها با هم
و فتنه دور می شود به لق کوبیدن
(به قدری دور می شوند که گاهی مثل دولت های مستکبر سردرگم می شوند،گاهی مثل پهلوی بی مایه و پست می شود و گاهی مثل بدبخت ازش می خوان هویّت خودشو تغییر دهد .....و همینطور این گاهی ها از پگاه دورتر می شود و در ظلمت می افتد....به پگاهِ نور هرچی ظلمت حمله کند از شهادت ها ، محو می شود و تیر انداختن در ظلمت مثل تیر در تاریکی است معلوم نمی شود از کجا پرتاب شده و چه کسی توسط چه کسی مورد هدف قرار گرفته ،این به مفهومِ همون فضای لق و هرج و مرجِ بدونِ اسلام است،دین اسلام از ظلم،نفاق و کفر انذار می دهد و به عدل و مسلمانی بشارت می دهد و در دین اسلام هیچگونه کراهت(ذره ای بدی)وجود ندارد.)
 
۲۴ شهریور ۰۲ ، ۲۲:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

جمعه

دوباره جمعه می شود هنوز دلخوشی نداریم
که عمر کم به سر شود و دور از تو تازه کاریم
شروع زندگی تویی، سرشتِ عاشقی تو ای عشق
به جمعه های بی طلوع ،صبحِ صادقی تو ای عشق
۲۴ شهریور ۰۲ ، ۰۳:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

زمامداری حکومت اسلامی

به خواست الهی وقتی حضرت رسول الله(ص)حکومت اسلام را برقرار ساخت تا روز قیامت این حکومت برقرار و جاری است.در منابع معتبر ،بدیهی و غیر قابل کتمانِ اهل تسنّن این مهم آورده شده که زمامداری حکومت پس از حضرت رسول الله(ص)دچار دگرگونی بواسطه ی وقایعی می شود که منجر به تعیین خلیفه ی اوّل پس از پیغمبر(ص)می گردد و باید دانست که هر امّتی اجلی دارد که امّت آخر با آخرین فرستاده ی الهی نیز اجلی دارد و به دو برداشت که یکی درست و دیگری غلط می باشد می رسیم.
١_با توجّه به اینکه رسول الله(ص)آخرین پیامبر الهی است،اجرای کامل اسلام را تا تحقق کاملِ اجل امّت اسلامی به خواست الهی محقّق فرموده است.
٢_پس از رسول الله(ص)اجل امّت تحقق یافته و زمامداری ها به کمرنگ شدن اسلام تا روز قیامت منجر می گردد.
از آیاتِ محکم قرآن کریم مشخص می گردد برداشت اوّل صحیح می باشد و برداشت دوّم مطرود است.همچنین مفهوم اجل و عذاب متفاوت است و همواره عدّه ای از امّت بواسطه ی مخالفت با پیامبرشان به اجلِ عذاب رسیده اند و عدّه ای از امّت بواسطه ی پیروی از پیامبرشان به پاداش الهی دست یافته اند.بنابراین مطابق آیه ی ((یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا))اطاعت از خداوند و فرستاده ی خداوند و اولیای امر خود لازم می شود.و در اختلاف باید به خداوند و فرستاده ی خداوند مراجعه کرد.بنابراین در دین اسلام چنانچه اختلاف در رابطه با چیزی بود بایستی به خداوند و رسول الله(ص)مراجعه کنیم و اگر پس از رسول الله(ص)به این آیه استناد کنیم با توجه به این که ایشان رحلت فرموده اند به شبیه همان دو برداشت می رسیم:
۱_مراجعه به رسول الله(ص)برای رفع اختلاف پس از اجل ایشان هم استمرار دارد.
۲_چون رسول الله(ص)رحلت فرموده مشخص است قرآن برای آن موقع بوده و از این آیه اتمام دین اسلام در زمان مخصوص برداشت می شود.
که مورد اول درست است امّا مورد دوّم با آیه ای معتبر هم نقض می شود و هم پایان می پذیرد.با دقّت در آیه ی (( وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلَامِ دِینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ)) متوجه می شویم پس از رسیدن دین اسلام  به آدمی رفتن در هیچ دین دیگری از او قبول نمی شود.
و مراجعه به رسول الله(ص)پس از رحلت ایشان سختی های فراوان دارد که اضطرار در مخمصه را می آفریند و نحوه ی دینداری در این مخمصه نیز در اسلام تجویز شده است:((حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیَةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ))
بنابراین،دستور حضرت رسول الله(ص)اطاعت از حضرت علی(ع)پس از خودشان بوده است و به علّت وقایعی که پیش می آید زمامداری حکومت اسلامی به مخاطره می افتد و حضرت علی(ع)در مخمصه بی آنکه متمایل به آن رویه ی ناگوار باشد روش دینداری در اضطرار و مخمصه را زمامداری می کند.بنابراین مشخص می شود پس از آمدن دین اسلام و تا پیش از رحلت حضرت رسول الله(ص) اضطرار در مخمصه ی زمامداری وجود نداشته و زمامدار کاملاً مشخص بوده است امّا پس از ایشان این مهم بوجود می آید.از آیات قرآن معلوم می شود دین اسلام تا روز قیامت تداوم دارد و اگرچه ظاهراً این مخمصه نبوده امّا از آنجایی که دین فرستاده ای مشخص دارد لذا این مخمصه برای حضرت رسول الله(ص)می باشد یعنی برای ایشان اضطرار در مخمصه ی زمامداری بعد از رحلتشان پیش می آید و گرچه ظاهراً خلیفه ی اول پس از ایشان زمامداری امور را بر عهده می گیرد امّا این مسئله واقعی است و در حقیقت حضرت علی(ع)زمامدارِ حقیقی است.هم در جایگاه حضرت رسول الله(ص)قرار دارد و هم اضطرارِ دینداری برای شیعه و سنّی را زمامداری می کند.پس از شهادت حضرت علی(ع)، امام حسن(ع)زمامدارِ حق می شود که معاویه لعنت الله علیه با مکر سپاه و امّت اسلام را سست و پراکنده می کند و امام حسن(ع)با توجه به وضعیت اضطرار، برای این که جنگ درون امّت شکل نگیرد و بر علیه توطئه ی معاویه روشِ الهی را محقّق فرماید با علمِ امامت صلح نامه ای که اساسِ بنی امیّه را در هم می شکند به اضطرار مدیریت می کند چون اصلاً دفاع با جنگ ممکن نبوده است.و خود معاویه مجبور به این صلح نامه بوده که آن حیله ی نافرجام را به کار می بندد در حالی که مکر خداوند بواسطه ی امام(ع)زودتر و سریعتر می شود و هیچ بیعتی فی مابین منعقد نمی شود.بنابراین مسیر قیام بر علیه ظلم توسط حضرت رسول الله(ص) و حضرت علی(ع) از طریق امام حسن(ع)پایه ریزی شده است و با قیام امام حسین(ع) به جریان می افتد و در اوج خود به ظهورِ قائمِ آلِ محمّد(ص) و پایان ظلم می انجامد.
 
۲۴ شهریور ۰۲ ، ۰۰:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

شروع تازه ی شیوه ی حضور عشق را آسمانی کن

زمانه دست به کار شو زمان تو را به آغوش می خواند
بهانه نیست تو پاک شو که کفر یاوه در گوش می خواند
شروع تازه ی شیوه ی حضور عشق را آسمانی کن
حلاوتی که حلال ز رسول(ص)هست تن پوش می خواند
کرانه خصمِ فساد شو کران سرابِ نابود می بیند
خزانه های خزیده به خزان پنیر از موش می خواند
که موشِکاف چموش شمِ شیر را ندارد و موشک خورد
به شعرُ حرف رسول غمُ غصّه هم به چاووش می خواند
۲۲ شهریور ۰۲ ، ۰۳:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

یا رسول الله(ص)

یا رسول الله(ص)روحی فداک
لا وجود ممکن لعالم ، لولاک
فی صلاة الله نورُکْ حسن(ع)
بالرَّضا(ع) حسن(ع)بجنبک تراک
می شود ز لطفت غروبی به صبح
مثل آب جوشد زلالی ز خاک
می دهد سراسر اثر در سجود
آسمان عالم به دامانِ پاک
۲۲ شهریور ۰۲ ، ۰۰:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آدابِ جهان

به مناسبت نزدیک شدن ایّامِ شهادت امام رضا(ع)،امام حسن(ع)و حضرت رسول الله(ص):
رضا(ع)وضوی مضطَری ضیاء داد
وضو ز نبض اضطراب ایستاد
به لطف فطرتی لطیف طُرفِه گشت
نماز در نیازِ راز اوفتاد
 
به حسن(ع) چو حُسنِ احسانِ حسین(ع)تابید
ز جهان فِتَن به ظلمت کده ای لغزید
ز ادب تمامِ ظلمت شده بور از هرچه
به رسول(ص)هر چه آدابِ جهان گردید
 
۲۰ شهریور ۰۲ ، ۱۸:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ارباب بی کفن

حسین(ع)اربابِ بی کَفن
حسین(ع)ای نابِ اهلِ فَن
حسین(ع)انسابِ سر و تَن
حسین(ع)آفتابِ بر فِتَن
حسین(ع)آدابِ بر سخن
حسین(ع)بر آبِ هر وَطن
حسین(ع)بر قابِ شعرِ من
حسین(ع)القابِ با حسن(ع)
۲۰ شهریور ۰۲ ، ۱۷:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اربعین

اربعین بودُ آشوبِ جهان شد به نهان(قیام سیّدالشهدا(ع))
اربعین گشتُ آشوبِ نمایان به جهان(عصر فعلی)
تا روایات آشکار کند نورِ حسین(ع)
اربعین هستُ آشوبِ جفا شد پنهان(پیش از ظهور)
چون که ظلمت فقط بسته ی مهمور شود
اربعین بستُ آشوبٍ ستم سر شده،هان!(عصر ظهور)
۲۰ شهریور ۰۲ ، ۰۲:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بِالاجبار و سخت

مقدمه:در این مقال به کوتاه تجربه ای که فهمیدم می پردازم تا شاید روزنه ای را به آنان که می خواهند بفهمند نشان دهم و حتماً جهان را به سمتی که باید بداند بکِشانم.یعنی اینکه اگر ناتوان از فهماندن باشم یا مخاطب ناتوان از فهمیدن،یا اگر اصلاً مخاطب این نوشته را نشنید (که مخاطب می شود میلیاردها انسان های هم سطح و پائین خودم که از بدو پیدایش آدم تا کنون و بعد از این آمد و شد داشته اند و دارند)به هر حال چون فهم غالب نسبت به این موضوع دارم جاری می شود و منجر به دانایی مخاطب هم سطح و پائین تر از سطح خودم می شود و منظور این است که مخاطب ممکن است عالم دینیِ بالاتر از من باشد اما در فهم و دانایی این موضوع سطح پائین تر داشته باشد.
موضوع چیست؟:در وضعیتی قرار گرفتم که مشاهدات نشان داد احتمالِ فراموش ساختن زحماتِ گذشتگانی در انقلاب،دفاع مقدّس،دفاع از حرم و امثالهم وجود دارد و برای یافتن جواب از قرآن متوجّه شدم سعی و اثر درست متصل به قومی راستین باقی می ماند و اگر در جایی قومی به فراموشی مقدّسات تکاپو کند و یا به مکر دشمن، یا به کوتاهی خواص ،و یا به واماندگی خواص و مردمی این چنین بشود مطمئنّاً قومی راستین که متصل به همان سعی صحیح می باشد در جایی دیگر شکل گرفته است.بنابراین متوجه ی رویکردِ سعی و تلاش گردیدم تا بفهمم چه می شود و چه باید انجام دهم،البته چون برایم اهمیّت دارد در زمره ی مخالفان مقدّسات نباشم به این رسیدم که باید به اتصال سعی پیشین به سعی نوین کوشش کنم تا مشخص شود آیا قومی جدید و راستین شکل گرفته یا اینکه همین قوم راه نوین را یافته و به قوم یا اقوام دیگر هم می رساند.؟در همین تکاپو بودم که متوجه شدم در یک ریسک بالاجبار قرار دارم و برای ادامه ی مسیر تکاپوی این ریسک را الزامی دیدم.پس از موفقیت ریسک رفع شد و نتایجِ آن سبب تحقق دانایی عام و فهم خاص جهان گردید و جهانِ به مفهوم عام دانا، می داند پس از داناییِ بالاجبار تواناییِ بالاجبار محقق شده و شدن حتمی است.جهانِ به مفهومِ خاص فهیم می فهمد پس از فهم چگونه برای شدنِ آنچه تحقق می یابد سعی کند وگرنه به سمت جهانِ دانا می افتد در حالی که به همان میزان جهان فهیم وجود دارد.به مفهوم اینکه جهانِ با عصاره ی فهم کاسته نمی شود و اگر فرض محال کنیم که عدّه ای از فهم بیفتند در حالی که فهم داشتند باید بگویم شدنی نیست و در تعارضاتِ بواسطه ی مکر و سلطه گری ظلم ،انتقال فهم تحقق می یابد یعنی فهم از بین نمی رود و در شرایطی خاص منتقل می شود.و بیش از این هم هست و آن اینکه فهمِ غالب منتقل می کند یعنی هر فهم درست ، به فهم غالبِ درست جذب می شود حال آنکه ممکن است هزاران کیلومتر فاصله داشته باشد،پس دریافتم قوم و اقوامِ فهیم در فاصله ی چند صد کیلومتر تا بیش از هزاران کیلومتر به ماهیّتِ قوم با یک فهم مشترک شکل می گیرند و به ظهورِ قائم آلِ محمّد(ص)می انجامد.
ریسک چه بود؟:شمائل بسیاری که به یک بُعدِ موافقت جهانی وانمود و تلاش می کرد تقریباً شکل گرفته بود و مرا به خودش می خواند تا اینکه اجماع آنرا تسخیر و احضار کردم یعنی ریسک این بود که نتوانم تسخیر کنم و بر من غالب شود و این را خطر می دانستم که مدّت ها این کار را نکردم تا اینکه اجبار حادث شده بود و به روءیت من رسید بی آنکه به روءیت رفته باشم.و توانایی رکود داشت تا توانایی تسخیر، و من چون از رکود و واماندگی برحذر بودم توانستم تسخیر کنم.
آن شمائل چه بود؟:مربوط به مواضع ظلم بر هستی بود و هرچند وحشت ساز و سلطه گر و مکار بود اما همه ی اینها به سمت رکود می رفت و وحشت می انداخت اما همین مواضعِ وحشت زا در مقابل سعیِ مخالفِ ظلم افتاده و تسخیر شده بود.بطنِ آن مواضع بنی امیّه بود و مجبور بود اعتراف کند.
اعتراف این بود:می توانیم از بین ببریم تا جایی که دیگر خداوند توانایی از بین بردن را از ما سلب کند و ما در خفّت و خواری همیشگی می گردیم.بیشترین چگالی ممکن برای از بین بردن در قیام سیّدالشّهدا(ع) بود و ما نتوانستیم ایشان و اصحابش را از بین ببریم و در آن کشتن هم توانایی کشتنِ امامِ چهارم(ع) را در حالی که به نظرمان سخت مریض و ناتوان بود و همراهان امام(ع)را نداشتیم تا اینکه بالاجبار علت ناتوانی ما ، مریض بودن و سپس رسوایی مان عنوان شود،در حالی که بیشترین جنایت ممکن با هر شهوتی که می خواستیم را رقم زدیم و هر جنایت و مخالفت باحق به خفت و خواری ما می رسد و آنچه بالاجبار بود امتحان الهی است و ما پس از اینکه امتحان شده ایم مجبوریم به این موضوع در مقابل هر آنکه در مسیر حقّ به مرحله ای مشخص که ما نمی فهمیم می رسد ،اعتراف کنیم.
بدون اینکه از آن خبیث های پست پرسش کنم، این ها را گفتند چون سعی می کردم در آن آشوبِ وحشت زا ، وجهِ با عظمتِ سیّدالشُّهدا(ع)را ببینم.آن موقع بود که فهمیدم چه گفت و گویی در این امتحانِ با عظمتِ الهی با سیدالشُّهدا(ع)داشتم ،یعنی در ماورای آنچه خبیث ها اعتراف می کردند ،مکاشفه ای با حضرت امام حسین(ع)به ظرفیّت خودم داشتم و فهمیدم برای فهم بیشتر بایستی ظرفیّت فهم خودم را با اتّصال به خداوند و چهارده معصوم(ع)بالا ببرم.و این امتحان به عظمتِ ایشان آفریده شده است و ایشان رهبری می کند.
چرا در فضای مجازی نوشتم:پیش از این هم نوشته ام تا اینکه یک روز نگاهی به من گفت اگر اثری را در هر جایی با معرفت و خالصانه بگذاری آن اثر ماندگار است و اگر اثری خوب را در جای بد بگذاری و آنجا را به بد واگذار کنی مثل این می ماند که بر وحشت زایی آن بدی ها اضافه کرده ای و اگر اثری را مطابق آنچه درست است بر جای بد بگذاری در حالی که گویی در جای بد قرار دارد حتی پس از اینکه جای بد خوب نشود تو با همان اثر خوب می مانی حتی اگر ظاهراً در فضای مجازی باشد اگر اثر مطابق آنچه که سیّدالشُّهدا(ع) می خواهد باشد آن اثر درست را بر فضای مجازی گذاشته ای یا بر فضای مجازی نوشته ای.به همین تفسیر این موضوع(کوتاه تجربه ای که به سختی به دست آمد)را هم باطناً و ظاهراً بر فضای مجازی نوشته ام.   تمَّت
۱۷ شهریور ۰۲ ، ۱۸:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

هستی

به عشقت این سخن،وارسته باید گفت
ز ماندن در رهت ، آهسته باید گفت
نمیرد هر که می میرد به راهت،عشق
حسین(ع)هستی تویی،پیوسته باید گفت
۱۳ شهریور ۰۲ ، ۰۲:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اثر

مقدمه:اثر و اثر گذاری در جهان هستی چه جوانب و ابعادی دارد؟در جامعه ای وقتی اثری را خوب بدانیم آن را پذیرفته ایم و اگر فرد یا بخشی از آن جامعه متوجه ی بد بودن آن اثر شوند در پذیرش آن اثر تردید و سپس مخالفت می کنند.یعنی پیش از این که تردید به تمام جامعه منتقل شود حداقل یک نفر تردید پیدا می کند یعنی حداقل جامعه ی تک نفره تردید می کند که ممکن است این اثر بد باشد.این برای حالتی است که ضوابط و معادلات تحلیل خوب و بد مطابق معیار های جامعه ی هدف درست رعایت شده باشد و گرنه ممکن است از بیرون به جامعه تردید مسری افکنده شود.به هر شکل سوال اصلی این است که معیار خوب و بد چیست؟آیا مطلق است یا نسبی؟چراکه با دانستن معیار هرگونه تردید یا اظهار نظر پس از عبور از معیار مشخص می گردد و سردرگمی ها رفع می شود.

اثر:اثر کار یا فعلی است که حداقل ماندگاری را دارد.از فکر کردن شروع می شود و تا فعل مطلق ماندگار می شود.فکر کردن گذرا که دیگر چیزی از آن حادث نشود یک اثر گذراست و فعل مطلق که به هر شکل از بین نرود و ماندگار مطلق باشد یک اثر مطلق است.

معیار خوب و بد:یک اثر مطلق که تا مشخص کردن خوب یا بد ماندگار است معیار خوب و بد می باشد و در همه ی اعصار معیار خوب و بد مطلق است.حال آنکه ممکن است کاری که در برهه ای خوب نبوده و امروز خوب باشد را نشود مطلق خوب یا بد دانست اما مطلقا معیار تشخیص می دهد چه موقع آن کار خوب است و چه موقع بد بنابراین ممکن است خوب یا بد نسبی باشد اما معیار تشخیص خوب یا بد مطلق است.

مسائل حل می شوند:وقتی معیار را بفهمیم و به کار ببندیم مسائل حل می شوند و اثرات مطلوب می گردند.چون کار بد اثر بد دارد و کار خوب اثر خوب یا مطلوب دارد.که دو وجهه را سبب می شود اول اینکه برای خود آدم مطلوب است و دوم اینکه اثر مطلوب می ماند حال اگر در برهه ای دیگر با توجه به تشخیص از معیار همان کار خوب نباشد باز هم اثر پیشین خوب است.اما انجام آن کار در اکنون اثر بد می گذراد.علت این موضوع بر می گردد به جوانبی که رخ داده مثل اینکه در زمستان اثر پوشش گرم خوب است و در تابستان اثر پوشش گرم بد می شود.اما اثری که انسان از پوشیدن لباس گرم در زمستان دارد در تابستان برایش خوب است و انسان حفظ شده از سرمای زمستان در تابستان از این جهت اثر خوب را در خود دارد.می توان گفت معیار تشخیص فطری است.یا پوشش کم در خانه ی شخصی پیش همسر خوب است و پوشش کم در بیرون از خانه خسارت های فراوان دارد.باز معیار فطری است.حال اگر انسان در تابستان فطرتا تشخیص بدهد لباس گرم بپوشد مثل این می ماند که از درون یک سرما دارد که احتیاج به پوشش را در او ایجاد می کند.اگر انسان فطرتا متوجه شود که با پوشش کم در جامعه برود یعنی فطرتا تشخیص داده که به این پوشش کم در فضای بیرون از خانه مختص همسرش احتیاج دارد و خسارتی از سایرین نخواهد دید.اگر حالتی را که فطرت انسان تشخیص به پوشش گرم در حرارت تابستان بود را دروغ فرض نکنیم و این بی حجابی فطری را هم دروغ فرض نکنیم.بی حجابی فطری یک نفر مثل یک نفر با پوشش کاپشن در حرارت تابستان و بی حجابی فطری هزاران نفر مثل هزاران نفر با پوشش کاپشن در تابستان برای بررسی صحت معیار پذیری تحلیل شود یک جای کار اشکال دارد چون آنان که کاپشن پوشیده اند خسارت های احتمالی فردی دارند و آنها که بی حجابند خسارت های اجتماعی بنابراین فطرت یا معیار اجتماع چیست؟تا موقعی که معیار اجتماع مشخص نشده تا به آن استناد شود بیرون از منزل بی حجابی مطرود و ممنوع اجتماعی است.مثل اینکه هزاران نفر بدون لباس گرم مناسب در یخبندان با صدمات اجتماعی  زمستان را سپری کنند  و امراض و مرگ و میرهای متعدد را برجای بگذرانند.آیا جامعه مریضی را می پذیرد؟تا چه موقعی؟مثلا بگوئیم هستند کسانی که بدون پوشش در یخبندان روزگار می گذرانند و قوت جسمانی بالایی دارند و گرم و مسرورند.آیا فطرت انسان این چنین بوده یا این چنین شده یا اصلا می شود؟آیا تمایل جنس های مخالف با وسوسه های گوناگون در پوشش کم قابل چشم پوشی است آیا به ارتباط نمی انجامد؟آیا روش آزمون و خطای چیزی که مخاطرات آن معلوم است صحیح می باشد؟چرا انسان به این مرحله می رسد.

علت یاس و افسردگی است:اگر انسان با پوشش کم در دسترس مطلوب یا همسر شرعی نباشد یا انسان با پوشش کم در دسترس متعدد مطلوب ها یا همسران شرعی باشد به لحاظ روانشناختی جامعه ی مربوط متحمل افسردگی پایا پای و مسری می شود.مرد و زن هایی که با پوشش کم تجربه ی سیر شدن حلال تجویز شده ندارند(ازدواج دائم و موارد بسیار خاص موقت را ندارند)و یا مردهایی که به یکی قانع نیستند و...زن هایی که به علل گوناگون در آمد و شد بین مردان شده اند....فاصله از بنیان اجتماع یا خانواده را در پی دارد و بیخودی نمی توان این مهم را نقض کرد.خانواده ای که زن و مرد یکدیگر را می پوشانند و فرزند تربیت می کنند و اقتصاد و مراودات درست اجتماعی را انجام می دهند کجا و فاصله از این کجا؟این فاصله افسرده می کند و سپس به یاس می انجامد تجویز برای یاس سرخوشی گذرا و مسری می شود و جامعه از فطرت خارج می شود و سقوط می کند.جامعه ی سقوط کرده که افراد آن به شمائل مجریان هرز و در لجن افتاده ی مثل شبکه ی من و تو و اینها می شود.که در محافل خصوصی انواع سکس های سرخوشانه ی حیوانی را جنایت می کنند و دیگر سعادت را برای اجتماع نمی خواهند تا هیچ امنیت ارتباط جنسی نباشد و فطرت اجتماع کجاست؟فطرت اجتماع مختص اسلام است و ممکن است اصلا در خطه ای انسان یا انسان هایی پیدا شوند که روش اسلام را ندانند و فطرشان جامعه ی اسلام باشد.پس یاس موقعی بیشتر شد که فرقه ی داعش درست برخلاف اسلام چند نفر به دختران جوان تجاوز می کردند تا به فطرت جامعه یعنی اسلام لطمه بزنند و به تازگی مشخص شد در سوریه توسط همان توطئه اقدامات آزادی خواهانه زن زندگی آزادی هم مطرح می شود یعنی مرض های اجتماعی برای مقابله به اسلام رونق داده می شود تا جامعه ای مخالف اسلام شکل بگیرد و سقوط جوامع رقم بخورد.از یک سمت داعش،از یک سمت طالبان،رژیم صهیونیستی،اپوزیسیون های کشورها،انگلیس روباه پیر،امریکا،سگ شیعه سنی ها....مقابل اسلام جبهه گرفته اند.مثل این می ماند که جوامع خودکشی می کنند و سرایت می دهند و اسلام جامعه ی فطری است.وقتی این جامعه ی فطری در ایران مطرح می شود ازدواج آوری ها که لطمه خورده و میزان مقاومت محک زده می شود و عده ای را به مدینه ی فاضلاب می برد.معمار این بدعت در داخل اسم و رسم خودش را دارد مثل محمد خاتمی این کژروی کینه توزانه از داخل و خارج گر گرفته و فاضلابی بیخود ساخته تا میزان مسلمان نبودن خودشان را اعلام کنند.واقعیت و حقیقت در هم گره خورده و این سبب شده انسان ها به راحتی مقابل قانون بی حجابی کنند چون واقعیت قانون شکنی حقیقت را به میدان نمی آورد.این به خاطر یاس است دشمن مایوس می کند بعد جوان و جامعه ی درگیر معادلات یاس آفرین می شود یک دختر مایوس راحت روسری و سپس مانتو و اگر سرخوشی کفاف نداد شلوار می اندازد.این تکنیک دشمن است وقتی به اسلام مراجعه ی منصفانه و تحقیقی داشته باشیم مشخص می شود اصلا بی حجابی در اسلام راه ندارد و پس از بی حجابی سقوط و از بین رفتن حتمی است.اما یک راه داشت آن هم این بود که حتما جامعه ای اسلامی باشد و بقیه جوامع را به اسلام دعوت کنند.آن وقت ممکن است جوامعی که بی حجابی دارند هم سقوط نکنند اما دخالت در کار خداوند حتما به سقوط و عذاب اجتماعی منجر می شود.اگر به کشور ایران فشار بیاورند که قانون بومی و اسلامی که داشت اجرا می کرد را اجرا نکند طبق تحقیقاتی که داشتم ابتدا انگلیس از بین می رود و به فاصله ی کوتاهی رژیم صهیونیستی ساقط می گردد و روسیه کاملا وارد اروپا می شود و احتمال اتحاد جدید روسیه با اروپا پس از انتقام کشی بالا می رود و امریکا کاملا به انزوا و افول می رود.به هر حال اسلام کار خودش را می کند.

اسلام دین قیام است اما نه اینکه قیام بر علیه کشور یا گروهی برای کشورگشایی و توسعه ی مرزی.بلکه اسلام از درون قیام می کند و در سرتاسر جهان هستی قیام می کند.بگذارید حالتی را در نظر بگیریم که نور لا یزال الهی تجلّی می کند آن وقت فقط این نور با عظمت و وصف ناشدنی است و هر چه را در راستای نور خودش تقویت می کند،پس هر مخالفت با نورِ با عظمتِ الهی بی خود و ساقط است(همراستایی به قیام موافق تا قیامت تقویّت می شود و مخالفت به سقوط در عذاب جهنم منجر می شود).مثلا اینطور نیست که حضرت رسول الله(ص)از جانش یا از مزارش یا اینطور موارد هراس داشته باشد نه ،قیام می کند و خداوند تضمین داده کافران و منافقان به دست حضرت رسول الله(ص) و سپاهش هلاک می شوند.خب ایشان فرمودند حسین(ع)از من است و من از حسین(ع)،اگر لازم می دانستند نام مبارک حسن(ع)را می گفتند اما امام حسن(ع)مسیر قیام امام حسین(ع)را تحقق بخشید و آن حضرت حج را نا تمام رها ساخت تا دشمنان اسلام را هلاک گرداند و خودشان به شهادت برسند.و این هلاک کردن و به شهادت رسیدن هنوز ادامه دارد و حضرت بقیّة الله(عج)همین کار را انجام می دهد.مدام دشمن در زبونی و پستی است و خواست خداوند بر این است که خیل شکم باره و شهوتران منحرف و کافر باشند و به جهنم بروند آیا این به ضرر اسلام است؟با چنان ادعاهایی ، هرزه های خود را برای ضعیف کردن جوامع گسیل کردند و مثلا امروزه از خود همان جوامع یارگیری می کنند آیا این نهایت هلاکت و خفت نیست.مثلا اگر در خود ایران دشمن پروری شود فاصله ی ضربه به اسلام برایشان کوتاه می شود؟کوتاه تر از اینکه نجس در داخل کعبه دارد نماز و عبادت و الله را مسخره می کند؟این همان معمای اصلی است و در حماقت خودشان گرفتارند.فاصله آن چیزی نیست که آن ها می سنجند فاصله آن چیزی است که خداوند می فرماید.کافر و منافق از شنیدن سخن حق کر می باشند و فاصله ای که ملعون نجس که ظاهرا در کعبه است با سنجش حماقتشان ۰ به نظر می رسد اما فاصله ی جهنم تا بهشت است و حائلی مانع ملعون و کعبه شده که رایحه ی کعبه را نمی فهمد.مسلمان در هرجای جهان فاصله ای با کعبه ندارد و تراکم مسلمانان برای کافران و منافقان قابل دیدن نیست مگر اینکه مسلمانان خودشان را نشان دهند مثلا برای جنگ و اینگونه موارد.یا خواست خداوند به حکمتی که دارد باشد.وگرنه تراکم مسلمانان در اربعین را نمی توانند ببینند چراکه شبکه های ماهواره ای شان پخش هم نمی کند این عظمت قیام سیّدالشُّهدا(ع)است چگونه می توانند مقابل قیام خون خداوند مانع ایجاد کنند.در حالی که موانع روز حساب کشی را سریعتر می کند و توسل به اصلاح  یا چپ طلبان،انحرافی ها،حجتیه ای ها....اجلشان را زودتر محقق می کند.

۰۷ شهریور ۰۲ ، ۰۴:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چه می شود؟

نظم:همانطور که می دانیم هر چیزی نظم مخصوص خودش را دارد و انسان برای استفاده از هر چیزی به شکل منظم بهره مند می شود و اگر به شکل منظم بهرمند نشود انواعی از خسارت را می بیند.مثلاً لاجرم پیداست آدمی بواسطه ی استفاده از آب زندگی می کند و شاید به دنبال چگونگی این نظم برود یا نرود.اگر آب از بشر گرفته شود نظم زندگی بشر مختل می شود و امکان زندگی سلب می شود.و همینطور است وقتی به هر چیزی که نگاه کنیم متوجه ی نظم می شویم و ممکن نیست در نهایت چیزی را بدون نظم بیابیم.آدمی فقط می تواند بفهمد که استفاده ی درست یا نادرست چیست،استفاده ی درست یا نادرست کند و در نهایت در نظام جهان هستی قرار مخصوص خودش را خواهد داشت.گاهی اوقات بشر در وضعیتی قرار می گیرد که به دنبال کشف نظم چیزی که لازم دارد می رود به طور مثال تلاش چند صد ساله ی انسان ها کشف و فرمول کردن ترکیبات و مواد پیرامونش بوده است که مستندات منظم در طول اعصار تاکنون بر جای مانده و مورد استفاده قرار می گیرد.ناگفته پیداست اینها کشفیات و روش های بشر برای چگونگی استفاده ی خودش بوده است و کشفیاتی از وجود پیرامون خودش می باشد.مثل اینکه خاصیت تشنگی در بشر کشف می کند با خوردن آب رفع عطش می گردد.یعنی هم خاصیت تشنگی و هم خاصیت رفع عطش و هم خاصیت کشف روش برای رفع عطش از پیش وجود دارد و اگر بشر در معرض عطش،فقط خود را کشف کننده ی راه رفع عطش بداند نوعی نقص در عقلانیت است اما در ابتدای زندگی احتیاج هست این آب برای رفع عطش به او داده شود یعنی بشر به هر شکل ممکن یک سیر نادانی تا دانایی نسبی را می پیماید.اما باید دانست که بشر در این نظم لایتناهی قرار مختص به خودش را که ارزشمند است دارد  نه اینکه بشر چون روش رفع عطش خودش را می داند آن را برای خودش قرارداد کند و تمام.چرا که این قرارداد منظم آفریده ی خداوند است  و بشر به شکل درست یا نادرست درنهایت این قرار داد را می فهمد و درست یا نادرست به کار می بندد و در نهایت درست یا نادرست در قرارداد نظم قرار می گیرد.آنچه از بالا دیده می شود همان نظم است و برای پایایی این نظم می بایست هر گونه انرژی و نیرو در راستای منظم خنثی شود مثلا اگر نیرویی برخلاف قرارداد نظم رفتار کند به همان میزان نیرو برای خنثی کردن اثر خلاف با آن مخالفت می کند.و این ماندگار می شود یعنی اینکه هم آن رفتار یا نیروی برخلاف چون ساطع شده ماندگار است و هم نیروی برخلاف آن که نظم را موجب می شود.با توجه به اینکه نیرو برخلاف نظم تحرّکی را انجام داده و ممکن است مخالفتی را احساس نکرده باشد روال خودش را دارد حال آنکه جهت گیری برای نظم از لحظه ی شروع آن نیروی مخالف پدیدار می شود و در موقعی مشخص کاملا مانع می شود و این برای نیروی مخالف غیر طبیعی است اما برای نظم کلی کاملاً خوب و بی نقص است.یعنی نیروی مخالف اگر دقّت کند از همان ابتدا متوجه ی نیروی بازدارنده می شود و اگر مدت ها اثر مانع را در حالی که آن را احساس می کند نبیند به معنی این می باشد که هنوز موقع مشخص فرا نرسیده و نیروی مخالف فرصت بازگشت از مخالفت را دارد.متناسب با تقویت مخالفت نیروی غفلت آور شکل می گیرد.در حالت هایی نیروی مخالف اثر نیروی بازدارنده را که متناسب با نیروی مخالف تقویت شده را دیگر نمی فهمد،می توان گفت این بدترین حالت ممکن و در انتظار نیروی مخالف است چون یک مرتبه در غافلگیری نیروی بسیار تقویت شده را مقابل خود می بیند که این حالت معمولا هنگام مرگ اشخاص است.همچنین اگر نیرویی درست بالا برود از بالا منظم دیده می شود و نظم کامل خودش نظم بالا رونده و فراوان شونده دارد.یعنی مسکوت به یک نظم ایستا یا پویایی در چارچوب محدود شده نیست.یک نظم خالص و فزاینده که نور الهی است.
نور الهی:بنابراین رفتارها به دو نوع کلی حرکت در جهت نور الهی یا مخالفت با نور الهی تقسیم می شوند.اگر حرکتی برخلاف نور الهی قرارداد شود چون نور الهی فزاینده است آن حرکت را در بر می گیرد و از آنجایی که آن حرکت خلاف قرارداد شده است،اثر فزاینده ای از نور الهی همواره آن قرارداد را محو می کند و چون نور الهی سرمنشاء یکتا دارد آثار فزاینده نور الهی برای محو قراردادهای مخالف یا حرکت های مخالف شکل می گیرد و پایا و پویا می ماند.یعنی هستی مسکوت نمی شود و همواره پویاست.برآیند اثرات و نیرو ها نور الهی است و فزاینده می باشد.یعنی خود این برآیندِ رو به افزایش قرار نظم است و یکتاییِ آن نظم را برقرار ساخته است و هیچ چیز دیگری ممکن نمی شود یا بهتر بگوئیم هر چیز ممکن یا هم راستا با نور الهی می گردد و یا از نور الهی محو می گردد.آنچه هم راستا با نورالهی می شود خودش را محو در نور الهی می بیند و برایش رضایت بخش است و آنچه خودش را محو از نور الهی می بیند برایش دردناک و عذاب آور است.حالتی را در نظر بگیریم که نور فزاینده ی الهی هنوز آفریدن را سبب نشده؛ بنابراین فقط نور فزاینده ی الهی است و چیزی بوجود نیامده.اما به محض اینکه می آفریند یعنی آفرینش را علاوه بر افزایش نور خودش که نظم اصلی است آورده پس آفرینش نسبت به آفریدگار نقص و مساوات دارد یعنی مرتبه ی آفرینش از آفریدگار پائین تر است و قرار یافته و مطمئن ناقص تر نسبت به کامل.یعنی آفرینش مقابل آفریدگار موضع نمی گیرد که چرا مرا ناقص آفریدی.؟اما نقص را در موضع قرار داده است یعنی نفس آفرینش را به اطمینان و مخالفت مساوات داده است.لذا با توجه به اینکه از نور خودش آفرینش را ظهور داده است می توان گفت آفرینش به سمت نور فزاینده می رود چون از نور الهی است.یعنی اینطور نیست که هیچ چیزی نباشد و خداوند از هیچ بیافریند.چون لازمه ی موجودیت هیچ چیز مثل این می شود که به غیر از نور الهی هیچ یا هیچ هایی باشد که نور الهی که فزاینده است یا از هیچ می آفریند یا هیچ ها را محو می کند و اینطور برداشت ها مثل اینکه نورهای قابل رویت مثل نور خورشید،ستارگان،نور شمع یا نور لامپ ...وقتی اثر می کند تاریکی محو می شود و با این تفاوت که نور الهی مثل نور خورشید ثابت و محدود تاریکی را محو نمی کند بلکه فزاینده و پویا رفع تاریکی می کند یا حتی بهتر بگوئیم نور الهی ماورایی است و مادی هم نیست.اما این جواب ما را نمی دهد هرچند ممکن است این فکر درست جا بگیرد و منجر به شرک نشود.اما باید دانست که اصلا هیچ وجود ندارد و همه چیز نور الهی است یعنی چیزی به غیر نور الهی وجود ندارد.بهتر بگوئیم معنای هیچ،چیزها،....در خود آفرینش است و بیرون از آفرینش به نور الهی تمام می شود و دیگر نمی شود آن طرف نور الهی را یا خارج از نور الهی را مطرح کرد چون فقط نور الهی است و به غیر از نور الهی آفرینش است یا اینکه خارج از نور الهی در آفرینش است.یعنی در آفرینش به غیر از نور الهی مطرح می شود و این مطرح شدن شرک است یعنی نفس مطمئن به نور الهی می رساند و نفس مخالف دوری از نور الهی و شریک قائل شدن را می خواهد و نفس مطمئن یکتایی خداوند را می خواهد.برای اینکه آفرینش را حادث کند بی شک فاصله آفریده ها از خودش را ممکن ساخته است .پس در یک آفریده اگر به جستجوی این فاصله دقت کنیم متوجه ی بیشترین فاصله تا کمترین فاصله ی ممکن می شویم.مثلا یک انسان بیشترین فاصله ی ممکن و کمترین فاصله ی ممکن مخصوص خودش را دارد.اما در نهایت از بیشترین فاصله ی ممکن تا کمترین فاصله ی ممکن مخصوص خودش یک فاصله ی معلوم محقق می شود.این تحقق و مسیر پیمایش این تحقق را خداوند به طور کامل می داند و هیچ چیزی از دید خداوند پوشیده نیست اما گفتیم نور الهی فزاینده است یعنی مسکوت به یک تحقق خاص نمی شود این بدان معناست که امکان حرکتِ آفریده شده در جهت نور الهی به طور فزاینده توسط الله ممکن شده است.حال اگر انسان در راستای نور الهی حرکت کند و متصل به نور الهی شود وضعیت تحقق را متصل به نور الهی کرده و تحقق را پویا و پیش رونده ساخته است و تحقق به سمت فاصله ی نزدیک به خداوند می شود و تحقق و پویایی حرکت به کمال ماندگار و حظ بَرَنده می شود.برعکس اگر انسان به مخالفت با نور الهی بپردازد و فاصله از نور الهی را بیشتر کند زودتر از آن ،تحققِ آفرینش که پویا و فزاینده می باشد مانع می شود یعنی در نظم آفرینش این اثر محو شده است و در آن محو شدگی عامل مخالف در عذاب ماندگار می شود.پیش از ماندگار شدن اثر مخالف اگر عامل مخالف منصرف شود و در پی جبران مخالفت برود مثل این می ماند که به محض انصراف و توبه همراستای نیروی پویا و فزاینده ، مخالف رفتار پیشین خودش شده است و تا محو آن کوشش می کند و سپس ماندگاری به فزایندگی و پویایی منجر می گردد یعنی علاوه بر خنثی شدن خلاف، پویایی فزاینده می شود یعنی عذاب نیست و پاداش و بهره مندی است.خب نفس سرکش چون توسط خداوند آفریده شده توسط خداوند محو هم می شود و حتما لازم نیست برای محو شدن آن،یک انسان همزمان با آن نفس زجر بکشد بلکه خود نفس نیز زجر نمی کشد و محو می شود اما انسان همراه شده با آن نفس عذاب می بیند.یعنی هم می شود با آن نفس همراهی کرد و هم می شود همراهی نکرد به هر شکل خود نفسِ مخالف به مساوات محو شونده در نظم آفرینش است و هیچ عذابی را نمی بیند و لازمه ی درست زندگی انسان مهار نفس سرکش و مخالف است.نفس مخالف به محو شدن تمایل دارد و همراهی انسان با نفس محو شونده ی مخالف عذاب آور است.نفس مطمئن هم به محو شدن تمایل دارد و همراه شدن انسان با نفس محو شونده ی موافق ،سعادت و بهرمندی دارد.بنابراین عبادت یا به جا آوردن حق نور الهی منجر به ترقی و پیشرفت ماندگار می شود و مخالفت و رفتار  ناحق منجر به کاهش ترقی و انحراف،عقب ماندگی و عذاب می گردد.که ابلیس با ۷۰۰۰ سال عبادت مدارج پیشرفت را طی کرده بود و برای پیشرفت بیشتر خداوند به او فرمان سجده بر آدم را می دهد.با توجه به اینکه ابلیس مخالفت می کند از پیشرفت باز ماند و سیرِ عقب افتادن تا رسیدن به عذاب را در خودش نهادینه می کند.دو مطلب ارزشمند را می توان از این مهم فهمید،یکی اینکه ابلیس سرکشی تا رسیدن به موعد عذاب را در خودش نهادینه می کند چراکه تا موقع عذاب فرا نرسد نهادینه شدن عذاب پذیری معنا ندارد.و ابلیس با انحراف و انحراف افکندن این نهاد مخالف را ماهیت می دهد یعنی پس از اینکه مخالفت با امر الهی کرد خداوند او را از درگاهش به بیرون می رهاند،مساوات این بود چرا که شیطان فهم انجام عبادتی که در خور درگاه الهی است نداشته و نور الهی رقیب او می شود تا از درگاه الهی بیرون برود و در مرتبه ای پائین تر سکنی گزیند.سپس ابلیس یا همان شیطان مخالفت بیشتر می کند و در پی انحراف و انحراف افکنی می رود،این به معنای نهادینه کردن عذاب پذیری است و سقوط بیشتر است.دوم اینکه نور الهی رقیب این انحراف و انحراف افکنی است و تا موعد مشخص که شاید موقع پایان نهادینه سازی شیطان و پیروانش باشد عامل به محو کردن می شود(چرا که نور الهی به انحراف نمی افکند و رقیب انحراف است بنابراین نهادینه سازی انحراف به شیطان و پیروانش ممکن می گردد) این محو شدن رفتارهای شیطانی برای شیطان و پیروانش عذاب آور و همان جهنم است.شاید بپنداریم چرا ماهیّت شیطانی و سرکشی انسان از آفرینش حذف نشده؟که البته باید گفت آفرینش دارای رازهایی است که تا خداوند نخواهد برای آفریده شده قابل فهم نیست و هرچه که هست رحم الهی است،که به مساوات است یعنی فرضا انسانی که از شیطان جایی پیروی کرده و بعد پشیمان شده  و کار خداپسندانه ی بیشتر دارد.به میزان آن پیروی عذاب جهنم را می بیند و چون پشیمان شده عذاب تمام می شود و نور الهی که رقیب او در پیروی از شیطان بود همراه به کار خداپسندانه او را همراهی می کند و رقیب او نمی شود.که این همان بهشت است و چون نور الهی فزاینده و پیش رونده است او را در پاداش همیشگی و بی نهایت قرار می دهد.پس بدترین حالت ها برای توبه نکرده گان تحقق می یابد چرا که نور الهی رقیب است و با ماهیّت توبه نکرده محشور شدن ، مواجه شدن همیشگی با رقابت نور الهی است و مشخص است ناتوانی رقابت در مقابل نور الهی را به طور ماندگار و محشور شده می بیند که عذاب آور و درد ناک است البته در این توصیفی که مقاله وار آمده ممکن است نقایصی باشد اما به طور حتم تأمّل آفرین است و رویکرد تحقیقی دارد.
رقابت نورالهی در قیام سیّدالشّهدا(ع):به طور خلاصه نور موجب رؤیت پذیری است.در منابع مستند شده نور دو ماهیّت ذره و موج دارد.البته هر دو ماهیّت مادی است و جایی که چشمه ی نور را خورشید یا ستاره ای در نظر بگیریم و بخواهیم بفهمیم یک جزء تفکیک شده ی کاملا کوچک و خالص که به آن فوتون گفته می شود چگونه از ستاره به زمین رسیده ،در نهایت بشر متوجه می شود بلافاصله آن فوتون در آن ستاره بواسطه ی واکنش های هسته ای مننشر شده و اثر جَوْ مدت زمان رسیدن همان فوتون را دقایقی دیگر ممکن ساخته است.یعنی اگر ستاره را خاموش کنیم با توجه به فاصله ی آن از زمین هنوز از چند دقیقه به بیشتر در جو دیده می شود.در این حالت ستاره ،جو و اجزاء جو را رؤیت کرده و جو هم چشمه ی نور یا همان ستاره را رؤیت می کند.این یک اصل رؤیت پذیری است که به ستاره کمک می کند پس از خاموش شدن تا مدت فاصله جزئیات را ببیند و به جزئیات کمک می کند پس از خاموش شدن تا مدت فاصله چشمه ی نور یا ستاره را ببیند.به لحاظ طبیعی چشمه ی نور به شکل آئینه ای هم وجود دارد مثل ماه که نور خورشید را منعکس می کند.از لحاظ طبیعت بسیاری چشمه های نور و آئینه ممکن می باشد مثل نور آتش و انعکاس آب یا نور شمع و انعکاس آئینه ای جیوه ای....از لحاظ مصنوعی که آن را مختص صنعت ساخته ی بشر بدانیم نور لامپ مصنوعی به شمار می رود اما برگرفته از پدیده ها و اثرات طبیعی است.تقریبا از اینجا به بعد انسان منحصرا مدعی می شود و خودش را بر علوم مالکیت می دهد و در این مالکیت غوطه ور می شود و نمی تواند خوب فکر کند طبق تحقیقاتی که انجام شد بشر یک سیر برعکس و مشغول را دارد یعنی مشغول و بهرمند در ظرافت هایی می شود که خودش ساخته است و دیگر به بیشتر از خورشید نمی تواند فکر کند.مثل اینکه انسانی پای کوه با امکاناتی در میل جنسی و شهوانی مشغول و معلول مانده و بالا تر تا قله ی کوه که آسایش و تعالی می باشد را نمی بیند چون در پائین کوه مشغول افتاده است و ظرفیت بالا رفتن را از دست داده است.بسی تأمل دارد که بدانیم برای اینکه به این پائین با وضعیت ملول و معلول برسد بسیار تلاش در اعصار داشته است.یعنی آنچنان تلاش های کیمیاگری تا رسیدن به صفحات رنگین مجازی از یک سو با امیال شهوانی ، اغواگری ها ، مستی ها و بسیاری جنایت ها در سوی دیگر همخوانی دارد.اما هرچه که باشد صنع بشری است با نشانه ی نورهای مصنوعی در کاربردهای مکانیک،الکترونیک،فضاپیمایی...می باشد.در واقع الکتریسیته منشاء صنعت نوین بشری است.جرقه ی الکتریکی مکانیک و فضاپیمایی را پدید آورده،جرقه های کوانتومی الکتریکی الکترونیک و دیجیتال را پدید آورده و چون بشر این جرقه ها را اختیار خودش می داند به آن ها نور مصنوعی می گوئیم.و گفتیم نور خاصیت ذره و موج دارد که در نور مصنوعی هم خاصیت ذره و موج با هم می شود و الان مخابرات به راحتی در بستر امواج پیچیده ترین محاسبات را مخابره می کند و در آینده از چینش ذرات با خواص پیچیده و گوناگون اجسام مجازی و سپس مصنوعی می سازد و این سعی بشر از کیمیاگری یا پیش از کیمیاگری تا الان و آینده به پائین ترین جا تراکم دارد.اما دلیل آن چیست ؟گفتیم که این یکی از جوانب می باشد و جانب دیگر همان لذت ها و شهوات است.آیا با کیمیا گری و تداعی طلا شدن مس ربایش طلا و دارایی انجام نمی شد و الان با ارز دیجیتال ربایش سرمایه ی واقعی انجام نمی پذیرد؟چرا دولت های مستکبر ابتدا با این رویه ی ارز دیجیتال مخالف بودند و سپس در معادلات اقتصادی خودشان گنجاندند؟در نهایت به عارضه های مکر و فریب،زورگویی و جنایت برای رسیدن به منابع و امکانات پی می بریم.و معادلات به شیوه ی نوین رؤیت پذیری مصنوعی را محقق ساخته که قابلیت محاسبه و تحلیل دارد که این نشان می دهد صنع نوین بشریت در رؤیت پذیری قرار دارد.از یک طرف چون خودش را پدید آورنده ی این صنعت نوین می داند مدعی کنترل از رؤیت  پذیری خودش است.اما از طرف دیگر در پائین مشغول شده و نمی خواهد ببیند علاوه بر نور مصنوعی و طبیعی ،نور الهی رقیب همه چیز است و نور های مصنوعی و طبیعی به نور الهی رؤیت پذیری دارند و بشر ابزار ساخته، در حالی که آن ابزار پیش از ساخته شدن و تا همیشه در رؤیت نور الهی بوده و هست و نور الهی را هم رؤیت می کرده و رؤیت می کند مثل این می ماند که اطلاعات به نورالهی مخابره می شود اما چون نور الهی با نورهای مادی متفاوت می باشد بشر که منکر باشد نمی تواند بفهمد و در اوضاع خودش مشغول است.بشر جایی که مخالفت می کند مثل این می ماند که نوری از خودش می سازد که آن نور را تسکین دهنده ی مخالفت یا حتی جنایت می پندارد اما غافل از این که نور الهی رقیب آن نور خودساخته می باشد و در اجل مشخص انتقام مخالفت را می گیرد.اما وقتی حقیقتا توبه می کند با آن همه نور خودساخته تسلیم نور الهی می شود و تبدیل به نور الهی می شود(چون اثر مخالفت از بین می رود و تبدیل به اثر موافق می شود)اما مهم تر از همه ی اینها فهمیدن نور مطلق خداوند ، سپس نورهای طبیعی آفریده ی خداوند و سپس نورهای مصنوعی آفریده ی خداوند است.یعنی رقیب بودن نور خداوند تا ممکن شدن نورهای مصنوعی می انجامد،یعنی آدمی نورهای مصنوعی(منظور هر نوع صنعت مکانیکی،فضایی،الکترونیکی....مدرن است)را به خواست خداوند می سازد.چون آدمی آفریده ی خداوند است ساخته ی آدمی هم آفریده ی خداوند می شود.پس در نهایت مشغول شدن ظالمان،کافران و منافقان به نور خودساخته شان، مثل این می ماند که انسان هایی که به ریسمان محکم به آسمان محکم آفرینش و نور الهی وصل هستند این ریسمان مختص به خودشان را قطع کنند و در عذاب و مکافات بیفتند. در حالی که آسمان محکم آفرینش که نور الهی است مستحکم تر و افزون تر می شود و پس از قطع این ریسمان محکم چون فاصله از استحکام ممکن شده مدام خودشان را غرق در نیستی و نابودی و عذاب می بینند.شاید اگر این چنین انسان ها فکر می کردند که با قطع کامل سیم و اتصال لامپ از سقفِ خانه ای این لامپ است که می افتد و خرد می شود ، آن وقت عقلانیت و تفکر که سرمایه ای الهی است، آنان را نجات می داد.
وقتی خداوند عرش خودش را بنا نهاد نور خودش را به عرش و بارگاهش جلوه انداخت، آن نور حضرت زهرا(س)دختر پیامبر اسلام(ص)می باشد.پیامبر اسلام(ص)هنگام معراج به عرش و بارگاه الهی می رود و وجه الهی را کاملا مشاهده می کند(رؤیت پذیری کامل)پس پیامبر اسلام(ص)و دختر ایشان حضرت فاطمةالزّهرا(س)نور الهی هستند.فقط حضرت علی(ع)هم کفوِ آن حضرت(س)بودند بنابراین هم کفوِ نور الهی، خودش نور الهی است.فرزندان و ثمرها از ازدواج دو نور الهی هم نور های الهی هستند.امام حسن(ع)نور الهی است که با توطئه ی بنی امیّه به شهادت رسید و چون نور الهی رقابت کامل دارد ،رقیب هر ظلم،کفر و نفاق خودساخته می باشد بنابراین امام حسین(ع)که نور الهی است قیام فرمودند و نور الهی در قیام امام حسین(ع)تا جلوه ی کامل آن ، رقیبِ ظلم،کفر و نفاق  تا ظهور حضرت بقیة الله(ارواحنا فداه) محکم ،ماندگار و پش رونده می باشد.
 
۰۴ شهریور ۰۲ ، ۰۱:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

امام حسن(ع)

به عشق تازه ات رسان مرا امام حسن(ع)
که هرچه تازگی دهد تو را امام حسن(ع)
فقط تویی تمام عشقِ تازه جانِ حسین(ع)
مرا بِبَر بقیعِ غم سرا امام حسن(ع)
شبانه راه کوته کن به انقلابِ خودت
قدم قدم بِبَر به ماورا امام حسن(ع)
ندیده ام مزار آشنا که بی تو شود
شهید از تو در صحنُ سرا امام حسن(ع)
به انقلاب صاحِبَ الزّمان(عج)رسان حسین(ع)
حسین(ع) به انقلابُ ماجرا امام حسن(ع)
۰۲ شهریور ۰۲ ، ۰۱:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ببینیم قرآن چگونه میزان ناپاکی سگ را تفصیل کرده

یَسْأَلُونَکَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ ﴿۴﴾

از تو مى ‏پرسند چه چیزى براى آنان حلال شده است بگو چیزهاى پاکیزه براى شما حلال گردیده و [نیز صید] حیوانات شکارگر که شما بعنوان مربیان سگهاى شکارى از آنچه خدایتان آموخته به آنها تعلیم داده‏ اید [براى شما حلال شده است] پس از آنچه آنها براى شما گرفته و نگاه داشته‏ اند بخورید و نام خدا را بر آن ببرید و پرواى خدا بدارید که خدا زودشمار است (۴)

 

همانطور که مشاهده می شود خداوند در آیه ی۴ از سوره ی  مائده تفصیل فرموده که فقط برخورد جوارح(یعنی هر عضو) نوعی از سگ که توسط آدم با تقوا برای شکار حیوانات حلال گوشت تعلیم دیده شکار را نجس نمی کند.یعنی رطوبت و جوارح سایر سگ ها نجس است.در قسمتی از آیه هم احکامی از شکار حلال را فرموده و هم به شکل زیبا و رمز آلود احکام نجاست سگ را فرموده ،که تفسیر آیه از منابع معتبر و احادیث اهل بیت علیهم السلام برای فهمیدن این مهم بی نهایت راهگشا می باشد.

۰۲ شهریور ۰۲ ، ۰۰:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

حرّ(ع)

حرّ(ع) از اوّل نهاد و سرشتِ مسلمانی داشت و تا آخر همان نهاد را دارد.این امتحان الهی بود که حرّ(ع) پس از دفعِ فتنه ها به سیّدالشّهدا(ع)نائل شود.بینهایت دانایی اسلام و بی نهایت رفتار یا شدنِ اسلام را از حماسه ای که خداوند(جلَّ جلاله) توسط حرّ(ع) و سیّدالشّهدا(ع)اثر نهاد می توان فهمید.حال آنکه این بینهایت ها با همه ی بینهایت های مختصّ شهیدانِ کربلا و هر شهیدی کاملاً یکی می شود.چون خداوند کامل است و خودش این تکامل را بنیان محکم فرموده و هیچ گریزی از خواست الهی وجود ندارد.حرّ(ع)در برهه ای که خداوند برایش تدارک دیده بود به سختی به نهاد محکمی که داشت آن هم در سپاه بنی امیّه روزگار می گذرانید.منافقان، به بنی امیّه اطلاعات رفتار حرّ(ع)را می دادند و ظالم دیگر حرّ(ع)را داشته و سپاه خودش می دانست.چون منافقان اصالت حرّ(ع)را می دانستند( و این دانستن با آن دانایی بی نهایت فرق دارد)برای محک زدن خبرهایی را به حرّ(ع)از وضعیت بنی امیّه و وضعیّت اسلام در جامعه می دادند تا متوجه ی رفتار حرّ(ع)باشند و حرّ(ع)به ماهیّت همه ی اینان پی می برد.حرّ(ع)متوجه شد که بنی امیّه با ظلم حکومت اسلام را تغییر ماهیّت می دهند و در سپاه حرّ(ع)هم میزان تغییر ماهیّت را از طرف حرّ(ع)متعادل می کنند.به اذن الهی حرّ(ع)در آن برهه سپاهی نداشت که وارد آن شود تا در آن گزند نباشد و این امتحان تداوم داشت و چون حرّ(ع)در سپاه دشمن بود نمی توانست از برنامه ی اصلی بنی امیّه بداند.مسأله ی اصلی این بود که مناقان تنه و نهاد اصلی بنی امیّه  نیز بودند و به غیر این چیزی نبودند یعنی به عنوان مثال اگر نهاد اصلی بنی امیّه را ۱۰۰ در نظر بگیریم تا ۹۰ آن ها را همین منافقان که پراکندگی داشتند و ۱۰ آن ها امثال یزید و بانیانِ حکومتی که این ۱۰ از منافقانی به مثابه ی بدتر از ۹۰ خودشان بودند و بنابراین در بالای مسندِ قدرت بودند.و اینکه مخالفت با حق آنها را به آن مواضع می رساند.پس تشخیص اینکه چه کسانی حقّ هستند ،برای مخالف با حقّ امری حیاتی است.و در یکی از اطراف حرّ(ع)را وارسی و تحت سلطه ی واقعی داشتند و در یکی از اطراف برای اینکه امام حسین(ع)را به سلطه بکشانند با ۹۰ خودشان نفوذ در نامه ای که از کوفه به امام حسین(ع)می رسید داشتند تا اوضاع را با قدرت واقعی که داشتند کنترل کنند.و حرّ(ع)این موضوع را تا آنجا که وسع داشت می دانست و حرّ(ع) با تمام وسعش در یک امتحان سخت قرار می گیرد.مشخص می شود امام حسین(ع)و سپاهیان امام حسین(ع)در کربلا به قدرت واقعی مورد هجومند و حرّ(ع)در طرفِ هجومی است.تشخیصی که حرّ(ع)می داد احتمال بالایی از تسلیم امام(ع)به خاطر به خطر نیفتادن اسلام و یا احتمال وارد خطر شدن یکی از نوادگان حضرت رسول الله(ص) در تشخیص و به تله افتادن در ربساط دشمن به خواست الهی بوده که می توان به اندازه ی وسع و توان فهمید.به هر شکل، حرّ(ع)متوجّه تسلیم نشدن اهل بیت پیامبر(ص) در مقابل این قدرت واقعی می شود و همه چیز را به خوبی مرور می کند و متوجّه می شود سخت ترین امتحان ممکن در زندگی برایش رقم خورده و هرچند ممکن است حرّ(ع)گناهانی در خدمت بنی امیّه مرتکب شده باشد امّا برایش مشخص می شود که در مرز واقعیّتی قدرتمند که حرّ(ع)را از آنِ خودش می داند و حقیقتی مظلوم و حقیقتاً قدرتمند قرار دارد و برایش مشخص می شود که حضرت رسول الله(ص)در فطرتِ حضرت امام حسین(ع)با او مکاشفه کرده و این امتحانِ آخر است.حرّ(ع)که خواهان آن سرشتِ حقّ است در فکر و رفتار از سپاهی که در اختیار دارد کاملاً فاصله می گیرد،کفش های نظامی خودش را به گردن آویزن می کند با وضعی افتاده و تسلیم شده ی کامل به نزد امام حسین(ع) که همان رسول الله(ص)می باشد می رود و هر چه را که دارد با خودش می آورد تا امام(ع)مشخص کند که داشته های حرّ(ع)تا چه میزان مورد پذیرش اسلام است و خواست خداوند رقم می خورد.قدرت لایزال الهی ذرّه ای به مواضع در واقعیّت قدرتمندِ خارج شدگان از دین که احتیاج ندارد وگرنه حرّ(ع)بود و می توانست سپاهی تسلیم نشده را بیاورد و شاید طور دیگری به تکلیفش عمل کند.امّا خداوند مسلمانی و تسلیم شدنِ حرّ(ع)را می خواست و خداوند می خواست این جاذبه ی تمام ناشدنی را مسجّل کند و ارزش مسجّل شدن تسلیم کامل شدن سرلشکری والا سرشت با آن همه سپاه، بینهایت بیشتر و غیر قابل مقایسه تر از ارزش تسلیم حدودی از آن سپاه است چون امتحان آن سپاه طوری دیگری بوده و همه ی این ها خواست الهی بوده است. به خاطر همین است که حماسه ی امام حسین(ع)و یارانش همان حماسه ی حضرت رسول الله(ص) می باشد که مسجّل  شده ی الهی و تمام نشدنی است.
۰۱ شهریور ۰۲ ، ۱۳:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

قرائن و شواهد

سخنان ارزشمند شهید مطهری



مدت زمان: 2 دقیقه 55 ثانیه

 

حماسه ی نماز 

 



مدت زمان: 3 دقیقه 12 ثانیه

 

 

۰۱ شهریور ۰۲ ، ۰۱:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰