نظم:همانطور که می دانیم هر چیزی نظم مخصوص خودش را دارد و انسان برای استفاده از هر چیزی به شکل منظم بهره مند می شود و اگر به شکل منظم بهرمند نشود انواعی از خسارت را می بیند.مثلاً لاجرم پیداست آدمی بواسطه ی استفاده از آب زندگی می کند و شاید به دنبال چگونگی این نظم برود یا نرود.اگر آب از بشر گرفته شود نظم زندگی بشر مختل می شود و امکان زندگی سلب می شود.و همینطور است وقتی به هر چیزی که نگاه کنیم متوجه ی نظم می شویم و ممکن نیست در نهایت چیزی را بدون نظم بیابیم.آدمی فقط می تواند بفهمد که استفاده ی درست یا نادرست چیست،استفاده ی درست یا نادرست کند و در نهایت در نظام جهان هستی قرار مخصوص خودش را خواهد داشت.گاهی اوقات بشر در وضعیتی قرار می گیرد که به دنبال کشف نظم چیزی که لازم دارد می رود به طور مثال تلاش چند صد ساله ی انسان ها کشف و فرمول کردن ترکیبات و مواد پیرامونش بوده است که مستندات منظم در طول اعصار تاکنون بر جای مانده و مورد استفاده قرار می گیرد.ناگفته پیداست اینها کشفیات و روش های بشر برای چگونگی استفاده ی خودش بوده است و کشفیاتی از وجود پیرامون خودش می باشد.مثل اینکه خاصیت تشنگی در بشر کشف می کند با خوردن آب رفع عطش می گردد.یعنی هم خاصیت تشنگی و هم خاصیت رفع عطش و هم خاصیت کشف روش برای رفع عطش از پیش وجود دارد و اگر بشر در معرض عطش،فقط خود را کشف کننده ی راه رفع عطش بداند نوعی نقص در عقلانیت است اما در ابتدای زندگی احتیاج هست این آب برای رفع عطش به او داده شود یعنی بشر به هر شکل ممکن یک سیر نادانی تا دانایی نسبی را می پیماید.اما باید دانست که بشر در این نظم لایتناهی قرار مختص به خودش را که ارزشمند است دارد  نه اینکه بشر چون روش رفع عطش خودش را می داند آن را برای خودش قرارداد کند و تمام.چرا که این قرارداد منظم آفریده ی خداوند است  و بشر به شکل درست یا نادرست درنهایت این قرار داد را می فهمد و درست یا نادرست به کار می بندد و در نهایت درست یا نادرست در قرارداد نظم قرار می گیرد.آنچه از بالا دیده می شود همان نظم است و برای پایایی این نظم می بایست هر گونه انرژی و نیرو در راستای منظم خنثی شود مثلا اگر نیرویی برخلاف قرارداد نظم رفتار کند به همان میزان نیرو برای خنثی کردن اثر خلاف با آن مخالفت می کند.و این ماندگار می شود یعنی اینکه هم آن رفتار یا نیروی برخلاف چون ساطع شده ماندگار است و هم نیروی برخلاف آن که نظم را موجب می شود.با توجه به اینکه نیرو برخلاف نظم تحرّکی را انجام داده و ممکن است مخالفتی را احساس نکرده باشد روال خودش را دارد حال آنکه جهت گیری برای نظم از لحظه ی شروع آن نیروی مخالف پدیدار می شود و در موقعی مشخص کاملا مانع می شود و این برای نیروی مخالف غیر طبیعی است اما برای نظم کلی کاملاً خوب و بی نقص است.یعنی نیروی مخالف اگر دقّت کند از همان ابتدا متوجه ی نیروی بازدارنده می شود و اگر مدت ها اثر مانع را در حالی که آن را احساس می کند نبیند به معنی این می باشد که هنوز موقع مشخص فرا نرسیده و نیروی مخالف فرصت بازگشت از مخالفت را دارد.متناسب با تقویت مخالفت نیروی غفلت آور شکل می گیرد.در حالت هایی نیروی مخالف اثر نیروی بازدارنده را که متناسب با نیروی مخالف تقویت شده را دیگر نمی فهمد،می توان گفت این بدترین حالت ممکن و در انتظار نیروی مخالف است چون یک مرتبه در غافلگیری نیروی بسیار تقویت شده را مقابل خود می بیند که این حالت معمولا هنگام مرگ اشخاص است.همچنین اگر نیرویی درست بالا برود از بالا منظم دیده می شود و نظم کامل خودش نظم بالا رونده و فراوان شونده دارد.یعنی مسکوت به یک نظم ایستا یا پویایی در چارچوب محدود شده نیست.یک نظم خالص و فزاینده که نور الهی است.
نور الهی:بنابراین رفتارها به دو نوع کلی حرکت در جهت نور الهی یا مخالفت با نور الهی تقسیم می شوند.اگر حرکتی برخلاف نور الهی قرارداد شود چون نور الهی فزاینده است آن حرکت را در بر می گیرد و از آنجایی که آن حرکت خلاف قرارداد شده است،اثر فزاینده ای از نور الهی همواره آن قرارداد را محو می کند و چون نور الهی سرمنشاء یکتا دارد آثار فزاینده نور الهی برای محو قراردادهای مخالف یا حرکت های مخالف شکل می گیرد و پایا و پویا می ماند.یعنی هستی مسکوت نمی شود و همواره پویاست.برآیند اثرات و نیرو ها نور الهی است و فزاینده می باشد.یعنی خود این برآیندِ رو به افزایش قرار نظم است و یکتاییِ آن نظم را برقرار ساخته است و هیچ چیز دیگری ممکن نمی شود یا بهتر بگوئیم هر چیز ممکن یا هم راستا با نور الهی می گردد و یا از نور الهی محو می گردد.آنچه هم راستا با نورالهی می شود خودش را محو در نور الهی می بیند و برایش رضایت بخش است و آنچه خودش را محو از نور الهی می بیند برایش دردناک و عذاب آور است.حالتی را در نظر بگیریم که نور فزاینده ی الهی هنوز آفریدن را سبب نشده؛ بنابراین فقط نور فزاینده ی الهی است و چیزی بوجود نیامده.اما به محض اینکه می آفریند یعنی آفرینش را علاوه بر افزایش نور خودش که نظم اصلی است آورده پس آفرینش نسبت به آفریدگار نقص و مساوات دارد یعنی مرتبه ی آفرینش از آفریدگار پائین تر است و قرار یافته و مطمئن ناقص تر نسبت به کامل.یعنی آفرینش مقابل آفریدگار موضع نمی گیرد که چرا مرا ناقص آفریدی.؟اما نقص را در موضع قرار داده است یعنی نفس آفرینش را به اطمینان و مخالفت مساوات داده است.لذا با توجه به اینکه از نور خودش آفرینش را ظهور داده است می توان گفت آفرینش به سمت نور فزاینده می رود چون از نور الهی است.یعنی اینطور نیست که هیچ چیزی نباشد و خداوند از هیچ بیافریند.چون لازمه ی موجودیت هیچ چیز مثل این می شود که به غیر از نور الهی هیچ یا هیچ هایی باشد که نور الهی که فزاینده است یا از هیچ می آفریند یا هیچ ها را محو می کند و اینطور برداشت ها مثل اینکه نورهای قابل رویت مثل نور خورشید،ستارگان،نور شمع یا نور لامپ ...وقتی اثر می کند تاریکی محو می شود و با این تفاوت که نور الهی مثل نور خورشید ثابت و محدود تاریکی را محو نمی کند بلکه فزاینده و پویا رفع تاریکی می کند یا حتی بهتر بگوئیم نور الهی ماورایی است و مادی هم نیست.اما این جواب ما را نمی دهد هرچند ممکن است این فکر درست جا بگیرد و منجر به شرک نشود.اما باید دانست که اصلا هیچ وجود ندارد و همه چیز نور الهی است یعنی چیزی به غیر نور الهی وجود ندارد.بهتر بگوئیم معنای هیچ،چیزها،....در خود آفرینش است و بیرون از آفرینش به نور الهی تمام می شود و دیگر نمی شود آن طرف نور الهی را یا خارج از نور الهی را مطرح کرد چون فقط نور الهی است و به غیر از نور الهی آفرینش است یا اینکه خارج از نور الهی در آفرینش است.یعنی در آفرینش به غیر از نور الهی مطرح می شود و این مطرح شدن شرک است یعنی نفس مطمئن به نور الهی می رساند و نفس مخالف دوری از نور الهی و شریک قائل شدن را می خواهد و نفس مطمئن یکتایی خداوند را می خواهد.برای اینکه آفرینش را حادث کند بی شک فاصله آفریده ها از خودش را ممکن ساخته است .پس در یک آفریده اگر به جستجوی این فاصله دقت کنیم متوجه ی بیشترین فاصله تا کمترین فاصله ی ممکن می شویم.مثلا یک انسان بیشترین فاصله ی ممکن و کمترین فاصله ی ممکن مخصوص خودش را دارد.اما در نهایت از بیشترین فاصله ی ممکن تا کمترین فاصله ی ممکن مخصوص خودش یک فاصله ی معلوم محقق می شود.این تحقق و مسیر پیمایش این تحقق را خداوند به طور کامل می داند و هیچ چیزی از دید خداوند پوشیده نیست اما گفتیم نور الهی فزاینده است یعنی مسکوت به یک تحقق خاص نمی شود این بدان معناست که امکان حرکتِ آفریده شده در جهت نور الهی به طور فزاینده توسط الله ممکن شده است.حال اگر انسان در راستای نور الهی حرکت کند و متصل به نور الهی شود وضعیت تحقق را متصل به نور الهی کرده و تحقق را پویا و پیش رونده ساخته است و تحقق به سمت فاصله ی نزدیک به خداوند می شود و تحقق و پویایی حرکت به کمال ماندگار و حظ بَرَنده می شود.برعکس اگر انسان به مخالفت با نور الهی بپردازد و فاصله از نور الهی را بیشتر کند زودتر از آن ،تحققِ آفرینش که پویا و فزاینده می باشد مانع می شود یعنی در نظم آفرینش این اثر محو شده است و در آن محو شدگی عامل مخالف در عذاب ماندگار می شود.پیش از ماندگار شدن اثر مخالف اگر عامل مخالف منصرف شود و در پی جبران مخالفت برود مثل این می ماند که به محض انصراف و توبه همراستای نیروی پویا و فزاینده ، مخالف رفتار پیشین خودش شده است و تا محو آن کوشش می کند و سپس ماندگاری به فزایندگی و پویایی منجر می گردد یعنی علاوه بر خنثی شدن خلاف، پویایی فزاینده می شود یعنی عذاب نیست و پاداش و بهره مندی است.خب نفس سرکش چون توسط خداوند آفریده شده توسط خداوند محو هم می شود و حتما لازم نیست برای محو شدن آن،یک انسان همزمان با آن نفس زجر بکشد بلکه خود نفس نیز زجر نمی کشد و محو می شود اما انسان همراه شده با آن نفس عذاب می بیند.یعنی هم می شود با آن نفس همراهی کرد و هم می شود همراهی نکرد به هر شکل خود نفسِ مخالف به مساوات محو شونده در نظم آفرینش است و هیچ عذابی را نمی بیند و لازمه ی درست زندگی انسان مهار نفس سرکش و مخالف است.نفس مخالف به محو شدن تمایل دارد و همراهی انسان با نفس محو شونده ی مخالف عذاب آور است.نفس مطمئن هم به محو شدن تمایل دارد و همراه شدن انسان با نفس محو شونده ی موافق ،سعادت و بهرمندی دارد.بنابراین عبادت یا به جا آوردن حق نور الهی منجر به ترقی و پیشرفت ماندگار می شود و مخالفت و رفتار  ناحق منجر به کاهش ترقی و انحراف،عقب ماندگی و عذاب می گردد.که ابلیس با ۷۰۰۰ سال عبادت مدارج پیشرفت را طی کرده بود و برای پیشرفت بیشتر خداوند به او فرمان سجده بر آدم را می دهد.با توجه به اینکه ابلیس مخالفت می کند از پیشرفت باز ماند و سیرِ عقب افتادن تا رسیدن به عذاب را در خودش نهادینه می کند.دو مطلب ارزشمند را می توان از این مهم فهمید،یکی اینکه ابلیس سرکشی تا رسیدن به موعد عذاب را در خودش نهادینه می کند چراکه تا موقع عذاب فرا نرسد نهادینه شدن عذاب پذیری معنا ندارد.و ابلیس با انحراف و انحراف افکندن این نهاد مخالف را ماهیت می دهد یعنی پس از اینکه مخالفت با امر الهی کرد خداوند او را از درگاهش به بیرون می رهاند،مساوات این بود چرا که شیطان فهم انجام عبادتی که در خور درگاه الهی است نداشته و نور الهی رقیب او می شود تا از درگاه الهی بیرون برود و در مرتبه ای پائین تر سکنی گزیند.سپس ابلیس یا همان شیطان مخالفت بیشتر می کند و در پی انحراف و انحراف افکنی می رود،این به معنای نهادینه کردن عذاب پذیری است و سقوط بیشتر است.دوم اینکه نور الهی رقیب این انحراف و انحراف افکنی است و تا موعد مشخص که شاید موقع پایان نهادینه سازی شیطان و پیروانش باشد عامل به محو کردن می شود(چرا که نور الهی به انحراف نمی افکند و رقیب انحراف است بنابراین نهادینه سازی انحراف به شیطان و پیروانش ممکن می گردد) این محو شدن رفتارهای شیطانی برای شیطان و پیروانش عذاب آور و همان جهنم است.شاید بپنداریم چرا ماهیّت شیطانی و سرکشی انسان از آفرینش حذف نشده؟که البته باید گفت آفرینش دارای رازهایی است که تا خداوند نخواهد برای آفریده شده قابل فهم نیست و هرچه که هست رحم الهی است،که به مساوات است یعنی فرضا انسانی که از شیطان جایی پیروی کرده و بعد پشیمان شده  و کار خداپسندانه ی بیشتر دارد.به میزان آن پیروی عذاب جهنم را می بیند و چون پشیمان شده عذاب تمام می شود و نور الهی که رقیب او در پیروی از شیطان بود همراه به کار خداپسندانه او را همراهی می کند و رقیب او نمی شود.که این همان بهشت است و چون نور الهی فزاینده و پیش رونده است او را در پاداش همیشگی و بی نهایت قرار می دهد.پس بدترین حالت ها برای توبه نکرده گان تحقق می یابد چرا که نور الهی رقیب است و با ماهیّت توبه نکرده محشور شدن ، مواجه شدن همیشگی با رقابت نور الهی است و مشخص است ناتوانی رقابت در مقابل نور الهی را به طور ماندگار و محشور شده می بیند که عذاب آور و درد ناک است البته در این توصیفی که مقاله وار آمده ممکن است نقایصی باشد اما به طور حتم تأمّل آفرین است و رویکرد تحقیقی دارد.
رقابت نورالهی در قیام سیّدالشّهدا(ع):به طور خلاصه نور موجب رؤیت پذیری است.در منابع مستند شده نور دو ماهیّت ذره و موج دارد.البته هر دو ماهیّت مادی است و جایی که چشمه ی نور را خورشید یا ستاره ای در نظر بگیریم و بخواهیم بفهمیم یک جزء تفکیک شده ی کاملا کوچک و خالص که به آن فوتون گفته می شود چگونه از ستاره به زمین رسیده ،در نهایت بشر متوجه می شود بلافاصله آن فوتون در آن ستاره بواسطه ی واکنش های هسته ای مننشر شده و اثر جَوْ مدت زمان رسیدن همان فوتون را دقایقی دیگر ممکن ساخته است.یعنی اگر ستاره را خاموش کنیم با توجه به فاصله ی آن از زمین هنوز از چند دقیقه به بیشتر در جو دیده می شود.در این حالت ستاره ،جو و اجزاء جو را رؤیت کرده و جو هم چشمه ی نور یا همان ستاره را رؤیت می کند.این یک اصل رؤیت پذیری است که به ستاره کمک می کند پس از خاموش شدن تا مدت فاصله جزئیات را ببیند و به جزئیات کمک می کند پس از خاموش شدن تا مدت فاصله چشمه ی نور یا ستاره را ببیند.به لحاظ طبیعی چشمه ی نور به شکل آئینه ای هم وجود دارد مثل ماه که نور خورشید را منعکس می کند.از لحاظ طبیعت بسیاری چشمه های نور و آئینه ممکن می باشد مثل نور آتش و انعکاس آب یا نور شمع و انعکاس آئینه ای جیوه ای....از لحاظ مصنوعی که آن را مختص صنعت ساخته ی بشر بدانیم نور لامپ مصنوعی به شمار می رود اما برگرفته از پدیده ها و اثرات طبیعی است.تقریبا از اینجا به بعد انسان منحصرا مدعی می شود و خودش را بر علوم مالکیت می دهد و در این مالکیت غوطه ور می شود و نمی تواند خوب فکر کند طبق تحقیقاتی که انجام شد بشر یک سیر برعکس و مشغول را دارد یعنی مشغول و بهرمند در ظرافت هایی می شود که خودش ساخته است و دیگر به بیشتر از خورشید نمی تواند فکر کند.مثل اینکه انسانی پای کوه با امکاناتی در میل جنسی و شهوانی مشغول و معلول مانده و بالا تر تا قله ی کوه که آسایش و تعالی می باشد را نمی بیند چون در پائین کوه مشغول افتاده است و ظرفیت بالا رفتن را از دست داده است.بسی تأمل دارد که بدانیم برای اینکه به این پائین با وضعیت ملول و معلول برسد بسیار تلاش در اعصار داشته است.یعنی آنچنان تلاش های کیمیاگری تا رسیدن به صفحات رنگین مجازی از یک سو با امیال شهوانی ، اغواگری ها ، مستی ها و بسیاری جنایت ها در سوی دیگر همخوانی دارد.اما هرچه که باشد صنع بشری است با نشانه ی نورهای مصنوعی در کاربردهای مکانیک،الکترونیک،فضاپیمایی...می باشد.در واقع الکتریسیته منشاء صنعت نوین بشری است.جرقه ی الکتریکی مکانیک و فضاپیمایی را پدید آورده،جرقه های کوانتومی الکتریکی الکترونیک و دیجیتال را پدید آورده و چون بشر این جرقه ها را اختیار خودش می داند به آن ها نور مصنوعی می گوئیم.و گفتیم نور خاصیت ذره و موج دارد که در نور مصنوعی هم خاصیت ذره و موج با هم می شود و الان مخابرات به راحتی در بستر امواج پیچیده ترین محاسبات را مخابره می کند و در آینده از چینش ذرات با خواص پیچیده و گوناگون اجسام مجازی و سپس مصنوعی می سازد و این سعی بشر از کیمیاگری یا پیش از کیمیاگری تا الان و آینده به پائین ترین جا تراکم دارد.اما دلیل آن چیست ؟گفتیم که این یکی از جوانب می باشد و جانب دیگر همان لذت ها و شهوات است.آیا با کیمیا گری و تداعی طلا شدن مس ربایش طلا و دارایی انجام نمی شد و الان با ارز دیجیتال ربایش سرمایه ی واقعی انجام نمی پذیرد؟چرا دولت های مستکبر ابتدا با این رویه ی ارز دیجیتال مخالف بودند و سپس در معادلات اقتصادی خودشان گنجاندند؟در نهایت به عارضه های مکر و فریب،زورگویی و جنایت برای رسیدن به منابع و امکانات پی می بریم.و معادلات به شیوه ی نوین رؤیت پذیری مصنوعی را محقق ساخته که قابلیت محاسبه و تحلیل دارد که این نشان می دهد صنع نوین بشریت در رؤیت پذیری قرار دارد.از یک طرف چون خودش را پدید آورنده ی این صنعت نوین می داند مدعی کنترل از رؤیت  پذیری خودش است.اما از طرف دیگر در پائین مشغول شده و نمی خواهد ببیند علاوه بر نور مصنوعی و طبیعی ،نور الهی رقیب همه چیز است و نور های مصنوعی و طبیعی به نور الهی رؤیت پذیری دارند و بشر ابزار ساخته، در حالی که آن ابزار پیش از ساخته شدن و تا همیشه در رؤیت نور الهی بوده و هست و نور الهی را هم رؤیت می کرده و رؤیت می کند مثل این می ماند که اطلاعات به نورالهی مخابره می شود اما چون نور الهی با نورهای مادی متفاوت می باشد بشر که منکر باشد نمی تواند بفهمد و در اوضاع خودش مشغول است.بشر جایی که مخالفت می کند مثل این می ماند که نوری از خودش می سازد که آن نور را تسکین دهنده ی مخالفت یا حتی جنایت می پندارد اما غافل از این که نور الهی رقیب آن نور خودساخته می باشد و در اجل مشخص انتقام مخالفت را می گیرد.اما وقتی حقیقتا توبه می کند با آن همه نور خودساخته تسلیم نور الهی می شود و تبدیل به نور الهی می شود(چون اثر مخالفت از بین می رود و تبدیل به اثر موافق می شود)اما مهم تر از همه ی اینها فهمیدن نور مطلق خداوند ، سپس نورهای طبیعی آفریده ی خداوند و سپس نورهای مصنوعی آفریده ی خداوند است.یعنی رقیب بودن نور خداوند تا ممکن شدن نورهای مصنوعی می انجامد،یعنی آدمی نورهای مصنوعی(منظور هر نوع صنعت مکانیکی،فضایی،الکترونیکی....مدرن است)را به خواست خداوند می سازد.چون آدمی آفریده ی خداوند است ساخته ی آدمی هم آفریده ی خداوند می شود.پس در نهایت مشغول شدن ظالمان،کافران و منافقان به نور خودساخته شان، مثل این می ماند که انسان هایی که به ریسمان محکم به آسمان محکم آفرینش و نور الهی وصل هستند این ریسمان مختص به خودشان را قطع کنند و در عذاب و مکافات بیفتند. در حالی که آسمان محکم آفرینش که نور الهی است مستحکم تر و افزون تر می شود و پس از قطع این ریسمان محکم چون فاصله از استحکام ممکن شده مدام خودشان را غرق در نیستی و نابودی و عذاب می بینند.شاید اگر این چنین انسان ها فکر می کردند که با قطع کامل سیم و اتصال لامپ از سقفِ خانه ای این لامپ است که می افتد و خرد می شود ، آن وقت عقلانیت و تفکر که سرمایه ای الهی است، آنان را نجات می داد.
وقتی خداوند عرش خودش را بنا نهاد نور خودش را به عرش و بارگاهش جلوه انداخت، آن نور حضرت زهرا(س)دختر پیامبر اسلام(ص)می باشد.پیامبر اسلام(ص)هنگام معراج به عرش و بارگاه الهی می رود و وجه الهی را کاملا مشاهده می کند(رؤیت پذیری کامل)پس پیامبر اسلام(ص)و دختر ایشان حضرت فاطمةالزّهرا(س)نور الهی هستند.فقط حضرت علی(ع)هم کفوِ آن حضرت(س)بودند بنابراین هم کفوِ نور الهی، خودش نور الهی است.فرزندان و ثمرها از ازدواج دو نور الهی هم نور های الهی هستند.امام حسن(ع)نور الهی است که با توطئه ی بنی امیّه به شهادت رسید و چون نور الهی رقابت کامل دارد ،رقیب هر ظلم،کفر و نفاق خودساخته می باشد بنابراین امام حسین(ع)که نور الهی است قیام فرمودند و نور الهی در قیام امام حسین(ع)تا جلوه ی کامل آن ، رقیبِ ظلم،کفر و نفاق  تا ظهور حضرت بقیة الله(ارواحنا فداه) محکم ،ماندگار و پش رونده می باشد.