نکته ای قابل تأمّل دارم که پرداختن به آن را مناسب وضعیّت امروز می دانم.معنویت و توانایی عظیم که در اوّل آفرینش وجود داشته را نمی توان کتمان کرد و یا حداقل این کتمان با برداشت های همه ی نظریه پردازان اخیر که بسیار زحمت کشیدند همخوانی ندارد.چراکه مفهوم انبساط جهان که دیگر نمی توان انکار کرد نشان دهنده ی نوعی کشش به سمت افتادن است و در نهایت نشان می دهد توانایی اوّل عظیم ترین است.حال پس از افتادن که برداشت نظریه پردازان بوده است چه می شود و آیا وارد جهانی دیگر شده ایم و از این قبیل هم در نظریه پردازی ها آمده.به هر شکل توانایی اوّل عظیم ترین است(البته اگر همه ی توانایی را منحصر به همه ی آنچه که می توانیم تصور کنیم نکرده باشیم،اما چون جزئی از جهان هستیم می توانیم آن را بفهمیم)بنابراین به سه مفهوم کلی و دو مفهوم کلی تر می رسیم.چرا که در اصل دو مفهوم وجود دارد و برای اینکه زحمت های نظریه پردازان را در یک چگالی تجمیع کنم(هرچند خودشان این را ندانستند و نتوانستند)آن ها را هم در یک مفهوم می آورم بی آنکه خدشه ای به دو اصل وارد شود.برای اینکه یک اصل برای همه ی نظریات که هرچند بی نهایت مخالف هم باشند بیاورم  آن ها را در یک چارچوب قرار دادم چون توانایی آنان فقط در همان چارچوب خواهد بود این اصل را اصل نظریه پردازان نام گذاری کردم.
اصل نظریه پردازان تا امروز:جهان منشاء درونی یا بیرونی،خود به خودی یا فرا جهانی...دارد که شروع شده و پایان می پذیرد.
اصول الهی؛
اصل ۱:پیشینه ی عظمت ،توانایی و بهرمندی اوّلین بیش از آخرین است.
اصل ۲:عظمت ،توانایی و بهرمندی اوّلین و آخرین مساوی می باشد.
اصل نطریه پردازان به هر شکل ممکن و با هر گونه معما سازی نمی تواند به دو اصل کلی غلبه کند و بلکه اگر بپذیرد وارد دو اصل شده و اگر نپذیرد هیچ وزنی ندارد و کاملا بی اثر است و فقط عده ای را مشغول واهی نموده است.
اگر چه اصل ۱ و ۲ متفاوتند اما در نهایت یک اصل کلی همان اصل ۲ می باشد.یعنی اینکه عظمت و توانایی اوّل و آخر یکی است و تا آشکار ساختن همان عظمت و توانایی "غلبه ی آخرین مقابل اوّلین می افتد و تسلیم یا محو می شود".
از "غلبه ی آخرین مقابل اوّلین می افتد و تسلیم یا محو می شود" مشاهده می شود که هر نظریه ای فقط در این جا یعنی همین گیومه قرار می گیرد و گریزی ندارد.یا تسلیم می شود یا محو.اما به راستی این چیست؟
همانطور که گفته شد منشاء بیرونی بوجود آورنده ی آفرینش یا جهان در نظریه پردازی ها هم مشاهده شده و متاسفانه خود منشاء در بهترین نظریه ی ممکن در نظر گرفته شده که در اینجا باید بگویم منشاء آفرینش بیرونی است و خود منشاء بوجود آورنده دارد ، یعنی بوجود آورنده ای هست که با اراده منشاء را بوجود آورده و خود این منشاء عامل پیدایش آفرینش شده و همه اینها هدفمند بوده.این بر همه ی نظریات غلبه می کند چرا که بشر توانایی فهمیدن منشاء را دارد چون جزئی از جهان آفرینش است و منشاء خودش را می تواند بفهمد و هم می تواند عامل بوجود آورنده ی منشاء اصلی را بفهمد و بسته به سعی درست دارد نه اینکه صورت مساله را پاک کند و به هیچ یا کم بپردازد.پس ثابت کردم که داخل گیومه که به آن اشاره شد اجماعی کثیر از نظریه پردازی امروزی یا خط مشی امروزی به کم یا هیچ پرداخته و نظریه پردازان و کثرتی به سمت پاک کردن صورت سوال رفته اند یعنی به جای این که از بوجود آورنده ی اوّل سؤال کنند چطور آفریده شده ایم و برای چه و هدف چیست؟در دنیای پیرامونی خودشان خودخواهانه یا غافل مساله سازی کرده اند که به آنچه در گیومه اشاره شد دچار شده اند یعنی مقابل اوّل مساله سازی کرده اند که یا تسلیم می شوند یا اینکه محو می شوند،که این محو شدن همان خواست اشتباه است که نظریه پردازان و خواهان کژ اندیش برای همه ی جهان وصف کرده اند در حالی که سرنوشت مقابله کنندگان می شود،یعنی چون جزئی از جهان آفرینش است و چون به پستی گرائید و چون پستی پست ترین جزء آفرینش است لذا در اصل ۲ گفتیم می افتد و نابود می شود و دو نوع افتادن که محقق می شود از قرار زیر است:
؛همین دنیای پیرامون مثلا در سیاهچاله می افتد.
؛؛در عالم بعدی که محقق می شود آنان که به پستی گرائیده اند در معرض نابودی نسبی و مطلق قرار می گیرند.
مثلا آنان که هیچ تلاشی برای فهمیدن و درست زندگی کردن مطابق رضایت بوجود آورنده ی مطلق نداشته باشند از زندگی درست محروم می شوند و هر چقدر مخالفت بیشتر کرده باشند به سمت فاصله ی بیشتر از بوجود آورنده قطبیت می یابند و چون منشاء بوجود آمدنشان برای آنان قرار در زندگی دنیا را داشت و آن منشاء نزدیک بوجود آورنده محفوظ می باشد در حقیقت از منشاء اصلی قطبیت گرفته اند که عذاب می کشند چون لازم است به منشاء متصل باشند اما چون وقتی که متصل بودند مقابله با بوجود آورنده ی اوّل داشتند،پس بوجود آورنده آنان را از منشاء دور نگه می دارد.یعنی امتحان ظرفیت تحقق یافته و تکرار آن بیهوده است و بوجود آورنده ی کامل کار بیهوده نمی کند.از طرفی آن چه به بدی تحقق یافته خواست خودش بوده و بوجود آورنده این خواست را به او ارزانی داشته است و با قهر او را از منشا(به میزان بدی که مرتکب شده)دور نگه می دارد.حال ممکن است آنکه متحمل عذاب شده ایمان داشته باشد،یا بی ایمان نسبی و یا بی ایمان مطلق باشد،به هر میزان ایمان مورد لطف بوجود آورنده نیز قرار می گیرد یعنی یک با ایمان در عذاب ممکن است از یک بی ایمان در عذابِ کمتر، قرار و آسایشِ بیشتر و وصف نشدنی داشته باشد.
آنچه که شرح دادم مربوط به همان گیومه""بود و خیلی می شود شرح داد.
در مورد اصل الهی ۲ اوّل و آخر مساوی است چون همان بوجود آورنده ی مطلق است.و هر چقدر شرح دهیم تمامی ندارد.
در مورد اصل الهی ۱ اوّلین آن نشأت اوّل آفریده شده هستند که به اتصال مطلق بوجود آورنده در آمده اند و آخرین به اتصال بوجود آورنده در آمده اند طوری که اثر اوّلین بیشتر از آخرین است. 
بنابراین یک اصل کلی خواهد بود:اوّل،اوّلین ها(با اثر بالا) و آخرین ها(با اثر کمتر)را بوجود آورد و آخر یک جا نزد خودش جمع کرد. اوّل و آخر یک مفهوم و معنی دارد(اوّل و آخر یکی است)به درستی هر چقدر بخواهیم وصف کنیم تمام نمی شود و به نادرستی وصف نمی شود و نمی توان.
بنابراین در جهان امروزی بسته به سعی درست به قرار و آرامش و پاداش دست می یابیم،بالاترین سعی در هر زمان خصوصا برهه ی امروزی مختص اوّلین می باشد و آخرین در سعی پائین تر نسبت به اوّلین ،به اوّلین متصل می شوند و به اوّل متصل هستند چون که بوجود آورنده ی اوّل همه ی آنان را آفرید و به آخر متصل می گردند چون که جمع کننده ی آخر پس از امتحان کردن، همان بوجود آورنده ی اوّل است.پس می دانند و می فهمند که چطور آفریده شده اند(از کجا آمده اند)چرا آفریده شده اند(چرا آمده اند)و هدف آفرینش چیست(به کجا می روند)یعنی ممکن است عده ای از آخرین تشخیص نداده باشند اما به سعی درست تشخیص می دهند و متوجه می شوند.بنابراین هیچ کس فکر نکند قوم آخر زمان به حال خود رها شده تا پس از هرج و مرج اتفاقاتی رخ دهد و یک امام کشف شود و سپس اوضاع دگرگون شود.در حالی که سعی امام معصوم(عج)برای مقابله و براندازی مواضع کفر و ظلم و نفاق یا بهتر بگویم سعی چهارده معصوم(ع) و انبیاء و اولیای الهی برای این مقابله کاملا وجود دارد و چگونگی اوضاع را رقم می زند.آنچه که به همین دلیل متفاوت است،میزان پاداش و اجر الهی است چون از اوّل این سعی را داشته اند و تا آخر دارند.
ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ ﴿۱۳﴾گروهى از پیشینیان (۱۳) وَقَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ ﴿۱۴﴾و اندکى از متاخران (۱۴)سوره ی واقعه
ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ ﴿۳۹﴾که گروهى از پیشینیانند (۳۹) وَثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِینَ ﴿۴۰﴾و گروهى از متاخران (۴۰)سوره ی واقعه
همه چیز به خواست الهی بستگی دارد و خواست الهی هم در قرآن آمده و هم آنچه در قرآن آمده تحقق یافته است یعنی اوّلین و آخرین می دانند از اوّل بوجود آمده اند و به سوی آخر می روند و می دانند برای چه امتحانی آمده اند و هم اوّلین و هم آخرین به طور خاص در این برهه ی آخر زمان وظیفه ی خودشان را به خوبی می دانند و انجام می دهند.بنابراین قرآن به تمام معنا در پرتو نور اوّل و آخر همین می شود که نشانه و کتاب ارزشمند را هم دارد.چون نور اوّل همه چیز را آفرید و همه چیز محتاج نور الهی اند و نور الهی خودش هست و مثَلِ نورش مثل مشکاتی است که از روغن زیتون شعله ور باشد و تمام نمی شود و مدام بیشتر می شود ،حقیقی است و این جهان واقعی را در پرتو نور خودش آفریده،نور خورشید،ماه،ستارگان...نورهای مصنوعی...و همه چیز در پرتو نور الهی واقعیت یافته اند.اگر منشاء برداشته شود اثر نور دهی واقعی می رود.امّا نور الهی منشاء ندارد چون خداوند آفریدگار مطلق است.