ای رسول غصّه دارِ عشق باش
تا زمانِ صبح در دمشق باش
روزگار بگذرد چنین به پیش
سخت گیر همچنان خودت به خویش
خویش را خوشی حرام کرده اند
هرچه خوش فقط به نام بَرده اند
صبر هست زینبی(س)چو در دمشق
سخت بود این جهان برای عشق
عاشقان برایِ عشق بنده اند
بی زمان به کامِ عشق خفته اند
در زمان به فکر عقل می رسید
ماورا ز صبر فکر می تپید
ماهیّت ز صبح تازه ای رسید
مادیّت غبارِ دود شد دوید
می رسد ز صبح تازه ای علی(ع)
می شود فنا به هیچ هر گِلی
هر گِلی که غیرتش به پوچ بود
نی گُلی که همّتش به کوچ بود
گِل فنا پذیر شد نخواه پوچ
گُل به باغِ عشق باش وقتِ کوچ 
عافیَّت ز گُل شود که آبدیده
عاقبت به گِل نشست خوابدیده
خوابِ نفس خود به میلِ کذب بست
خواب گر برای عشق،صدق هست