ضربتی از خصم چون تارکِ مولا(ع) درید
خونِ جوشان از علی(ع) در رگِ کوثر رسید
هرچه این شاعر نداند لِمِ نوکر شدن
چاکری چون ناگهان شعر علی(ع) را شنید
چشم گریان گرمِ خون گشت چه جاریُ ریخت
زد قلم را در دوات از خون، عالم کشید 
 
ضربِ خصم شد به رأسِ علی(ع) مبتلا
کی ز نعل اسب، تازه شود کربلا؟
عدل خواهِ کفر سوی ستم مسخ شد
حلمِ عدل، تازه ماند چنان در بلا
بعد حلم ،عدل محورِ عالم شود
می شود ز عدل بهره ی بد برملا
 
قدرِ راه عاشقی همیشه از علی(ع) رسد
قدر دانِ راه عاشقی به محفلی رسد
محفلی که جانُ دل برای عشق می شوند
غیرِ این کدام راه بهرِ حاصلی رسد؟