بسم الله دهد یکسره انفاس قلم
در سَحر لطف تو بارید به مقیاس قلم
خوب تر تازه نگر حُسنِ دگر گشت به سر
می رسد یکسره این رسم به احساس قلم
مشق شاعر شدنم در شب شعرست شفا
بیش تر شد ز حسن(ع) راز به اجلاس قلم
پای این تن به سراسر شده گویی حوصلم
گرم گمنام شدن سنگ دگر گشت گلم
سنگ سنگین نگینم نِگَرد گور اگر
بیخُ برگم به خزان خواسته ام گر خجلم
جمله ها جست سرانجام به این جمله فقط
حُسنِ احسانِ حَسن(ع)صحنه ی مقیاس دلم
نصر الله حسن(ع)صبح رئیسی ز حسن(ع)
شد صفی دین به حسن(ع)تا بنویسی ز حسن(ع)
کربلایی ز مُحمَّد(ص)و علی(ع)شد ز حسن(ع)
روز عاشورا حسین(ع)داد درسی ز حسن(ع)
ز حسن(ع)رسم شهادت و شهادت ز حسن(ع)
حرف الله که قائم(عج)تو به کرسی ز حسن(ع)
حرف احسانِ حسن(ع)حُسنِ سرا شد به حسین(ع)
پس سرابی که ستم سود کند رفت ز بین
سیزده سال سراسر به سرابی شده سر
صاف صادق و صمیمی شده انصاف به دِین
گشت بی فایده امیال ستم بهر خودش
تا که افتاد به پیکار خودش قهر خودش
هرکه از نهر بگیرد اثری را به جفا
ناگهان غرق شود یکسره در نهر خودش
این اثر هست علی(ع)بلکه همین بود نبی(ص)
بی علی(ع)صبح نباشد و جهان شد به شبی
چون شبی تار که بی ریشه و بیهوده ثمر
بیمه ای خود شده بیمار، چه درمان به تبی؟
(اوّلی , دوّمی و سوّمی ملعون و معاویه ، یزید ، شمر ،.....و جنایتکاران امریکا،رژیم صهیونیستی،صدام،جولانی و سایر جنایتکاران ملعون در فساد خودشان غرقند.)
بسم الله فراوان شده الله فقط
مشک خوشبوی شهادت شده در راه فقط
خم به ابروی محمَُد(ص)چو هلالی شده ماه
عطف این خم به علی(ع)ختم که یک ماه فقط
فصلِ مرسوم جدایی شدُ انکار علی(جلَّ جلاله)
حرف الله علی(ع)شد ،و دگر کاه فقط
حُسنِ این حرف که افتاد به هر کرب بلا
عطف آن یکسره تابید به هر ماه فقط
مهر محکم شده امضای مُحمَّد(ص)به جهان
صبرِ پیوسته ی الله به هر گاه فقط
بیش تر رفت ستم سوی جهنَّم و عدم
از ازل گفت که الله خودم ظلم زدم
مُهر شد مکر جهالت به مکافاتِ خودش
عطفِ گمراه به بیراهه رسد پوچ قدم
فاتحان در رهِ الله رسیدند به هم
حرف اوُل که به آخر شده معلوم اَهَم
حکمِ الله به این بود علی(ع)ناب شود
زیر رو شد صهیونیستی در خود در هم
مُهر محکم زده الله به آن ورطه ی بد
صبرِ الله همی هست همی شد به ابد
کربلایی که به این صبر رسد هست فقط
رزقِ الله به آثارِ مُحمَُد(ص)تابد
جاده ای جور و جاوید به جریان آید
هاتف از آیه ی الله ذوالفقار به ید
حتماً از جاده ی الله که امداد رسد
رسم الله غیابش و حضورش باید
در غیابش بتُ بتخانه به مشرک برسند
در حضورش بتُ بتخانه چه هالک برسند
هُوَ بقیَّة الله(عج)خَیرُ المُؤمنین اثر
او بیاید و به یکباره ملائک برسند
به مناسبت فرا رسیدن شهادت حضرت علی ابن ابی طالب(ع):
ضرب دشمن ز جهالت و حسادت به علی(ع)
رفت دشمن به عدم, ماند ارادت به علی(ع)
بی اثر گشت به الله نمازی ز عدم
مانده زهرا(س)به علی(ع)مثل عبادت به علی(جلَّ جلاله)
تازه شد سال ز آغاز حیاتش به علی(ع)
وقت تحویل دقایق و شهادت به علی(ع)
می رسد حاصل بسیار به آثار بشر
تا که حاصل بشود خیل سیادت به علی(ع)
یا علی(ع)محفل هشتم ز سیادت به رضا(ع)
می رسد میوه ی فرزند جوادت(ع) به علی(ع)
حضرت رسول الله(ص)فرمود:
من که هر سال روَم در خبر از آن پسرم
خاک هر سال به خود وصل کند بالُ پرم
گشت کامل به سراپرده ی هو بالُ پرم
روزگاری که سراشیب ستم برد سرم
سر به آشوب ندادم و ستم ریخت به هم
من همانم که تُکِ پا تا به سرم حیدرم(ع)
لاله ها کرب بلایی که به هر رنج بلایی
مبتلا گشت علی(ع)وار به الطاف حرم
مبتلایم به علی(ع)حلم بلا کرب بلا
کربلایی شدُ ماتم به بلا زد اثرم
ریشه ام حیّ به اسلام دهد پاره تنم
میوه هایم دل افگار شود از جگرم
دیر یا زود اجل رفت ز هر بالُ پرم
دیر یا زود عطش مُشک کند جانِ ترم
آسمان خشک به الله که شد بهرِ عطش
مَشک پر مُشک به امدادِ خداوند بَرَم
تا عدو خوب ببیند که رضا(ع) شد با من
هر که در راه علی(ع)ماند به امدادُ کَرَم
زهر دشمن که رضایت بدَهد بر جگرم
ربِّ بخشنده علی(ع)داد به مثلِ حیدرم(ع)
دست من دست علی(ع)را که به بالا بِبَرد
شد مضاعف همه قرضم،به علی(ع)جان بخرم
وقت غیبت شدُ حاضر شده آثار علی(ع)
زود یا دیر بیاید، ز علی(جلَّ جلاله)بی خطرم
فقه نابی که ز صادق(ع)بدهم بهر بشر
بی تشر بهره ی همواره اثر بر بشرم
تا علی(جلَّ جلاله)بهر شفایم برساند پسرم
بی خطر پیش علی(ع)در رهِ هو تازه ترم
زود یا دیر بیاید که علی(ع) عدل دهد
من نبی(ص)،عدل علی(ع)را برساند خبرم
فلسطین:
فلسطین روبرو با هر ستم گردید
طمع در میل خودخواهی به خود چسبید
چنین بی ریشه تر بنیان صهیونیسم
به بی عقلی ،به بی نسلی بینجامید
به خوابی رفته صهیونی دگرگون مرگ
به بیداری ز خوابی کن خرد تشدید
فقط با حقِّ هر مظلوم آید صبح
که عالم با حسین(ع)همراه آن گردید
دلا صحبت ز صبحی را بکن تصدیق
صمیمی صبح صادق وعده می تابید
حسین(ع)با لشکری آماده بر تقدیر
و نسلی پاک می آید ،مکن تردید.
شهید:
میونِ آسمونِ عاشقی فدای عشق شد
میونِ آبُ خاکِ این زمین برای عشق شد
گِلش به زیر پای غم لهیده شد و پخته شد
دلش به آسمون عاشقی به غم شکسته شد
شهید شمع شد همیشه شعله ور ز غصه ها
شکسته دل به غصه ها و شسته گل ز قصه ها
نشان پر نشانه ای نشاندُ رفت بی نشان
نشانه ای که ماندگار در زمینُ کهکشان
آن برادر که صادق به شهادت شد بود
عشق صادق به برادر به ارادت شد بود
نامه ای منظَرِ نامی به وصیّت نامه اش
نام او بود که صادق به سیادت شده بود
هر سیادت به علی(ع)مثل شهادت به علی(ع)
از مُحمَّد(ص)و علی(ع)رسم شهادت شده بود
به تاریخ دوازدهم فروردین سال یکهزار چهارصدُ چهار ،شعر از رسول:
بی راه رسم پاک تو آه از فغان شدم
در این زمان برای تو آتش فشان شدم
مظلوم بی ریای جهان تویی هر قدم
در راه آسمان تو چون آسمان شدم
بی صبح صاحب الزَّمان(عج)که آید طلوع
در هر طلوع وصل چو بیچارگان شدم
بیچاره تر شدم چو وصله ای بی اثر
از این خطر در ورطه ی آوارگان شدم
الله کنده ریشه ی صهیونیستی ز بُن
در نور ربّ وصل چو رنگین کمان شدم
بیچاره تر،آواره تر من همان کنم
از زنگ هر خطر ز کمان بر ظالمان شدم
سیِّد علی خامنه ای رهبرم که شد
من تحت امر به اختیارش روان شدم
(از آن زمان که فتنه ی چشمت به من رسید
ایمن ز شرِّ فتنه ی آخر زمان شدم ,حافظ علیهِ الرَّحمه)
ناگهان در دل شب تیر پراکنده زدند
بر جهان از رَدِ خون دفترِ آکنده زدند
این چه رسمی که جهان خواب به آواز خودست
ظالمان رسم بدی بر رُخِ زیبنده زدند
گرم صحبت شده تسبیحِ مُحمَّد(ص)به علی(ع)
یا علی(ع)عدلِ تو را مُحکمُ پاینده زدند
حُکمِ الله توقِّف نپذیرد ز غیاب
تا حضورش چه به سختی غمِ ارزنده زدند
بر ستمکار و کودک کُشِِ بیهوده شعور
ناگهان سوی عدم سرسره لغزنده زدند
مَخلَص این شد که چنین محفلِ آکنده دهند
مُخلِصان توپ به بازیچه ی بازنده زدند
(رسول،نیمه شب۱۴فروردین ۱۴۰۴)
حیات دنیا لهو و لعب است و عدل الهی به این است که امتحان الهی تحقّق یابد و برخی به عدل الهی در بالاترین مرتبه ی حیات آخرت و بالاترین مرتبه ی حیات دنیا برسند و بالعکس برخی در پایین ترین مرتبه ی حیات آخرت و پائین ترین مرتبه حیات دنیا برسند.در این بین به طور بدیهی از پست ترین مرتبه ممکن تا بالاترین مرتبه ممکن مراتب بسیار وجود دارد.
و همچنین ماهیّت آزمایش الهی تعیین کننده ی همه ی ابعاد سرای دنیا و آخرت برای همگان می شود.آدمی از یک طفولیت شروع می شود تا اینکه مفهوم امتحان شدن را دریابد و شروع این طفولیت از اثرات گوناگون و پراکنده در عالم دنیا و پیش ار آن ،از بدو پیدایش آن تا بلوغ کامل در مواجه با همه ی اثرات است.به محض اینکه به بلوغ کامل رسید می توان ادعا کرد دوران طفولیت آن تکمیل شده است.پس از آن توان تشخیص حق و باطل و توان انجام حق یا باطل را دارد و امتحان می شود تا انتخاب کند.نوعی ظرفیت های ذاتی وجود دارند که اصلا قابل تغییر و تحول نمی گردند که به آن ظرفیت های تکوینی گفته می شود.و نوعی ظرفیت های ذاتی هم بالقوه وجود دارند و به محض اینکه بالفعل شوند قابل تغییر و تحول نمی شوند که به آن ظرفیت های تشریعی گفته می شود.ظرفیت های تکوینی متناسب با هر کدام از آحاد بشر و مخصوص آنان است.یعنی دقیقا مشخص است چه مسیری را از ابتدا تا پایان می پیماید.اما ظرفیت های تشریعی متناسب با اختیار آحاد بشر در وصل کامل به ظرفیت های تکوینی بالفعل می شوند.یعنی هر کدام از آحاد بشر ظرفیت تکوینی مخصوص خود را دارد که قابلیت تغییر و تحول ندارد.و هرکدام از آحاد بشر ظرفیت تشریعی مخصوص به خودش با قابلیت تغییر و تحول در حیطه ی اختیار خودش را تا اتمام اختیار که با تمام شدن فرصت امتحان تحقق می یابد را دارد.
همچنین به طور بدیهی مشخص می گردد هرکدام از آحاد بشر قابلیت رسیدن به ظرفیت تشریعی منحصر به خودش را به اختیار دارد یعنی اختیار اینکه نرسد را هم دارد.همه مفاهیم و مسایل بشر مربوط به همین ظرفیت تشریعی است،یعنی بشر ممکن است اختیار انجام هر کاری را در خود توجیه کند و در نهایت خودش را در یک محدودیت مشاهده می کند،یعنی همواره هر کدام از آحاد بشر اختیار انجام کار در محدوده ای مشخص یا نامشخص دارند که مجبور به رعایت آن می شوند.سه حالت بدیهی بدین شرح است که یک انسان خودش را مجبور می کند کارهایی را انجام بدهد یا انجام ندهد،یعنی با اختیار خودش می تواند اختیار انجام کاری را از خودش سلب کند،یا انسان ها همدیگر را مجبور می کنند ولو به اینکه برخی از آنان نخواهند که اختیار از آن ها سلب شود،مثل اینکه شخصی به اختیار می خواهد کاری را انجام بدهد و عده ای با اختیار خودشان مانع انجام خواست آن انسان شوند،و یا برای رسیدن به یک نظم یا بی نظمی اجتماعی عده ای با اختیار خودشان انجام یا انجام ندادن برخی کارها را از خودشان سلب کنند.در همه ی این سه حالت غلبه ی اختیار وجود دارد یعنی جبر را اختیار ایجاد می کند پس در ظرفیت های تشریعی جبر از اختیار بشر به وجود می آید.از طرفی ممکن است اختیار یا جبر بوجود آمده در هر کدام از این حالت ها و در جایگشت های به هم پیوسته این حالت ها غلط و یا صحیح باشد.این موضوع هم ثابت شده است و در بسیاری موارد غلط بودن نسبت به هر کدام و جایگشت ها کاملا اثبات شده است.پس بشر اینگونه،هیچگاه کاملا رضایت را نفهمیده است یا حداقل در برخی موارد که صحیح بوده رضایت داشته و حتی در همان حداقل هم ممکن است به سبب بسیاری آن رضایت گذرا باشد.پس آیا مفهوم رضایت برای بشر خیلی کمرنگ است؟یا وجود ندارد؟پاسخ تحقیقی این است: فقط در یک حالت که اگر همه ی آحاد بشر صحیح را از غلط تشخیص بدهند و خودشان را به اختیار ملزم به انجام صحیح و سلب غلط کنند به رضایت کامل می رسند و این پاسخ تحقیقی با توجه به این بود که بشر فقط با انجام صحیح و سلب انجام غلط آن هم در اختیار کامل به رضایت کامل می رسد و تحقیق نشان می دهد تلاش برای اثبات اینکه انجام غلط یا سلب انجام صحیح ممکن است به رضایت کامل منجر شود بیهوده و نافرجام است.
پس از پاسخ تحقیقی مرور مطالب بدین شرح است که آحاد بشر دارای ظرفیت های تکوینی بدون تغییر و تحول و بی هیچ ضرر و جبری هستند،و دارای ظرفیت های تشریعی دارای تغییر و تحول به اختیار خودشان هم هستند و بسیار ممکن است ظرفیت های تشریعی غلط شوند و به ندرت ممکن است صحیح باشند که شناخت صحیح از غلط و ملزم ساختن جامعه بشری برای انجام صحیح و سلب انجام غلط در اختیار خودشان تنها راه ممکن برای رسیدن به رضایت کامل است.پس از این پاسخ تشریعی تحقیق می کنیم به اینکه چطور ممکن است همه ی آحاد بشر صحیح را از غلط تشخیص داده و خودشان را به انجام صحیح و سلب انجام غلط ملزم کنند و همواره به رضایت کامل برسند؟برای حل این سوال در ابتدا باید تحقیق شود آیا ظرفیت های تکوینی و تشریعی که گفتیم صحت دارند و اینها که گفته شد تا اینجا صحیح است؟اگر صحیح است باید تحقیق شود که ظرفیت های تکوینی چگونه بدون تغییر و تحول در صحت کامل اند؟چون ممکن است به حل سوال بالا کمک کند.طبق تحقیقاتی که انجام دادیم همه ی ظرفیت های تکوینی در یک نظام تکوینی قرار دارند و نظام تکوینی را الله آفریده است.تکته ی مهم دیگر این می باشد که برای تحقیق همواره به قرآن مراجعه می کنیم چون واقعیت ها با حقایق متفاوتند و به نوعی فرق دارند.در نظام تکوینی با همه ی تفاوتی که در تکوین ها وجود دارد آن فرق که گفتیم موجود نیست و کاملا بر اساس حقایق است.از آنجایی که وحدت ظرفیت های تشریعی برای رسیدن به رضایت کامل یک امر فراتر از واقعیت اما متناسب با واقعیت صحیح است می توان نتیجه گرفت رسیدن به رضایت کامل یک امر حقیقی است و چون امور حقیقی را الله آفریده است لذا باید کشف کنیم که آیا الله امر حقیقی برای رساندن آحاد بشر به آن رضایت کامل را آفریده یا نه؟که مشخص می شود چون همه ی آحاد بشر خواست رسیدن به رضایت کامل مطابق با رضایت الله را نداشته اند، ابتدا در واقعیت متوجه می شویم برای همه ی آحاد بشر رسیدن به رضایت کامل را نیافریده است.سپس با توجه به اینکه الله ظرفیت های تشریعی را در رضایت کامل آفریده بنابراین تحقق رضایت کامل که خواست الله است حتمی است.پس ظرفیت های تشریعی برای رسیدن به رضایت کامل آفریده شده اند و این نحو آفرینش مطلقاً توسط الله می باشد و آفرینش دارای نظام مطلق است.یعنی ظرفیت های تشریعی چه به غلط یا صحیح رفتار کنند در یک نظام نشریعی مطلق الهی هستند.و غایت ظرفیت های تشریعی برای رسیدن به یک نظام نشریعی با رضایت کامل است.یعنی همه ی رفتارهای مربوط به آحاد بشر از ابتدا تا نهایت ضمن آن حالات بدیهی که گفتیم ،در یک نظام تکوینی و تشریعی متصل به هم و در یک نظام الهی است.یعنی رسیدن به رضایت کامل الزامی و حتمی است.وظیفه ی بشر این می شود که تلاش کند تا به نظام نشریعی مطلق الهی که همان انجام آیه های کتاب آسمانی قرآن است برسد.حال آنکه اختیار هم سلب نشده و همان اختیار که سلب نشده مسایل و نارضایتی ها را در نظام تشریع بوجود می آورند اما چون وعده ی الهی به تحقق امور در نظام تشریع است،تلاش برای انجام آیات قرآن تحقق پیدا می کند.در نظام تشریع مطابق با خواست و رضایت الهی بایستی دو ماهیت حق و باطل مقابل هم جبهه بگیرند و ماهیت حق باطل را از بین ببرد و به رضایت کامل برسد.پس آن حالت های بدیهی که گفتیم اگر مطابق خواست الله نشوند به باطل می رسند و از بین می روند.دو نکته مهم کشف می شود:اولآ جبهه ی حق در همه ی اعصار و همواره تا روز قیامت در یک نظام تشریعی الهی تلاش و فعالیت می کند و به رضایت کامل می رسد و به الله هیچ اعتراض نمی کند چون کمبودی نمی بیند و دوماً جبهه ی باطل چون در همه ی اعصار از بین می رود ،با اعتراضی که به الله و جبهه ی الله(جبهه ی حق)می کند از بین می رود،یعنی نظام آفرینش براساس رضایت به الله آفریده است و هر چه مخالف رضایت الله باشد از بین می رود.بدیهی است با تحقیق متوجه این شدیم که پس از امتحان الهی فقط آحادی از بشر که در جبهه ی حق هستند مطابق با نظام نشریعی الله که همان حکومت اسلامی بر اساس قرآن و اهل بیت(ع)است خودشان را ملزم به انجام صحیح و انجام ندادن غلط می کنند و نظام نشریعی الله را در دنیا به انجام می رسانند و به رضایت کامل د دنیا و آخرت می رسند.البته مفاهیمی در رابطه با جهان برزخ که عالم بین دنیا و آخرت هست هم وجود دارد.
از آنجایی که خداوند در قرآن می فرماید (همانا حیات دنیا لهو و لعب است )می خواهیم بدانیم تا چه میزان ممکن تحقق بلوغ کامل برای آحاد بشر در دنیا وجود دارد؟در پاسخ تحقیق می کنیم به اینکه آیا ظرفیت تکوینی آحاد بشر برای رسیدن به بلوغ کامل در دنیا تحقق می یابد؟برای پاسخ باید بفهمیم بلوغ کامل چیست؟پاسخ تحقیقی بدین شرح است که از شروع پیدایش همه ی ابعاد آدمی تا تکمیل آن در دنیا بلوغ کامل آن در دنیا شکل می گیرد پس بلوغ کامل تکوینی تکمیل شدن همه ی ابعاد آدمی به طور تکوینی است و این بلوغ که برای آدمی مشخص نمی شود چگونه تکوین یافته قابل تغییر و تحول نیست.هم چنین از شروع پیدایش تکوینی تا تکمیل بلوغ تکوینی، در یک نظام تشریعی مطلق بلوغ تشریعی هر کدام از آحاد بشر نیز شکل می گیرد. که بلوغ کامل تشریعی تکمیل کردن همه ی ابعاد تشریعی تا رسیدن به بلوغ کامل تشریعی است.در تکوین تکمیل شدن و در تشریع تکمیل کردن، مشخصه های مهم هستند.و نظام تکوین هیچ جبری بر تشریع ندارد بلکه هر کدام از آحاد بشر هیچ تضادی با نظام تکوین پیدا نمی کنند.یعنی اختیار هر کدام از آحاد بشر ضمن قابلیت های تغییر و تحول که دارد اتصال رضایت مند به نظام تکوین دارد.ممکن است وضعیت طوری شود که برخی بخواهند نظام تکوین را تغییر دهد یا بر ضد آن شوند امّا با توجه به اینکه نظام تکوین هیچ ضرری و جبری به هر نظم و هر بی نظمی در نظام تشریعی ندارد و قابل تغییر هم نمی باشد ،آن خواستن تغییر نظام تکوین نوعی بی نظمی تشریعی است و در نظام تشریع جای می گیرد و بی توان از آن قصد است.توضیح تحقیقی مختصراً این می باشد که به لحاظ تکوینی در بعد جسمانی مشخص است جسم هر یک از آحاد بشر متناسب با اثرات پیرامونی و نسل به نسل به طور امروزی است و جزییات بینهایتی در چگونگی این موضوع می باشد که این در نظام تکوینی بوده است،از طرفی چگونگی پیدایش نسل به نسل در حیطه ی اختیار بشر هم منجر به پیدایش بشر امروزی شده است که این در نظام تشریعی تحقق یافته است.یعنی نظام تکوینی بی تغییر و تحول است اما نظام تشریعی با قابلیت تغییر و تحول در وصل به نظام تکوینی است.ممکن بوده آحاد بشر بهتر از این به نظام تشریعی برسند یا بدتر از این به نظام تشریعی برسند،اما آنچه به فعلیت رسیده خواست و توان آحاد بشر در رسیدن به نظام تشریعی به طور امروزی است.نظام تکوینی تحکم یافتگی بنیادین از سوی الله دارد و نظام تشریعی از الله تحکم می پذیرد به آنچه می خواهد.یعنی همواره نظام تشریعی که همان حکومت اسلامی است متصل به نظام تکوینی وجود دارد و آحاد بشر در چگونگی رسیدن یا دور شدن از حکومت اسلامی اختیار دارند و این اختیار به گونه ای است که از حکومت اسلامی یا همان نظام تشریعی تحکم می پذیرد ،اگرچه متوجه ی این تحکم پذیری نشود یا خودش را متوجه این تحکم پدیری نکند و حکومت اسلامی یا نظام تشریعی مطلق الهی، همواره و مضافاً از صدر اسلام تا روز قیامت از الله تحکم پذیرفته که پیشرفت تا غایت را داشته باشد که مطابق با پیشرفت امور تکوینی به طور بدیهی این پیشرفت همواره بوده است.
ماهیت اجتماعی شکل گرفته در دنیای امروز از طرف جبهه ی باطل بسته به سِحر شده است.و برای شرح این موضوع و چگونگی رفع دو ماهیّت اثر حقیقی و اثر واقعی را تحقیق می کنیم.منظور از اثر حقیقی اثر متعلّق به الله می باشد که امکان بوجود آمدن اثر واقعی از اثر حقیقی حتمی است.به این شکل آثار حقیقی و واقعی وجود دارند و همگی متعلّق به الله می باشند.این مهم را مطابق با اینکه الله در قرآن می فرماید:(و لله میراث السّموات و الارض)می گوییم.مسئله ی سحر به آثار حقیقی نمی رسد اما علاوه بر اینکه وهم هم دارد به آثار واقعی آنطور که باید می رسد و سحر یک واقعیت نیست بلکه به طور مطلق باطل و غیر واقعی است اما تغییراتی باطل در واقعیات را سبب می شود که آن تغییرات به تبع سحر از بین می روند.برای اینکه سحر و امور باطل مربوط به سحر از بین برود باید آن را باطل کرد و این کار را خداوند بلافاصله که سحر شروع می شود انجام می دهد:(إن الله سیبطله).عموما سحر از جبهه باطل است و گفته شده برخی در جبهه ی حق برای مقابله با سحر جبهه ی باطل ,از سحر استفاده می کنند.همانطور که گفتیم سحر به برخی آثار یا امور واقعی تا از بین رفتن سحر می رسد پس جای تعجب ندارد که به سحر ها هم برسد.چون همانطور که گفتیم واقعیات جهان از حقایق الهی بوجود می آیند و هم حقایق و هم واقعیات جهان میراث الهی می باشند،پس وقتی سحر تا از بین رفتن ،در امور واقعی وارد می شود،در امور سحر به مراتب بیشتر وارد می شود.بنابراین مراقبت لازم می آید و دانش سحر باطل است.به جهت اینکه گفتیم ماهیت دنیای امروز از طرف جبهه ی باطل بسته به سحر است یعنی در امور واقعی به تبع سحر وارد شده است.چون سحر باطل می شود ورود جبهه ی باطل در امورات واقعی هم باطل می شود.نمی شود گفت امورات واقعی باطل می شود بلکه ورود باطل در امورات واقعی باطل می شود.وقتی ورود باطل در ماهیتی که فنا شدنی است اما باطل نیست باشد به معنی فاصله ی بیشتر باطل از حقایق و پرداختن به واقعیات خودش یا دیگران به ظلم می باشد.و وقتی مشخص گردد نحو پرداختن باطل محکوم به از بین رفتن است مطابق نظام تکوین و تشریع لازم می آید بشر به خواست الهی یا غیر الهی جایگزین برای روش نابود پیدا کند،خلاصه این که سال های متمادی آمریکا،انگلیس،رژیم صهیونیستی و از این قبیل به تبع سحر امور واقعی ملت ها را برای رسیدن به واقعیت مطلوب خودشان به تاراج می برند و رفع و رجوعشان هم نفوذ ساحرانه در امورات ملت هاست که احتمال بسیار بالایی در رسیدن اجل این نابهنجاری ها وجود دارد.و جایگزین برای روش نابود اگر غیر الهی باشد ممکن است توسط رفتار همان ساحران ربوده شود و چون آن رفتار به اجل بسیار نزدیک تر شده است هر روش غیر الهی را با خودش به نابودی می برد.بنابراین آن جبهه ی باطل در صدد ربودن روش الهی است،یعنی در یک خواب عمیق است که فکر می کند چنین چیزی شدنی است.که با توجه به این که گفتیم سحر به امور حقیقی و الهی نمی رسد،این روند جبهه ی باطل را سریعتر به نابودی می کشاند.باید گفت تنها راه ممکن برای جبهه ی باطل برای اینکه بیشتر بماند،خروج از مواضع جبهه ی حق است.
امور تکوینی در رابطه خلافت نسل مؤمن از حضرت آدم(ع):
خداوند نسل مؤمن حضرت آدم(ع)را خلیفه یا جانشین در زمین قرار می دهد.
تکوین نسل مؤمن حضرت آدم(ع) جانشینی در زمین بوده است.
تکوین نسل ظالم حضرت آدم(ع)برای کفر بوده است.
تکوین ابلیس در زمره ی کافرین شدن بوده است.
اگر به جز ابلیس کافرین دیگر تکوین نشده بود جمله (کان من الکافرین)در قرآن جای سوال داشت.پس سوال به این شکل پیش می آید که به جز ابلیس کافرین تکوین شده دیگر کدامند.اما سوال مهم تر این می شود که چرا کفر تکوین شده است پاسخ تحقیقی اینگونه می شود که در نهایتی که امر الهی کاملا پوشیده باشد و در آن نهایت هیچ امکانی برای فهم امر الهی نباشد کفر تکوین شده است و این نهایت را خداوند تکوین فرموده است هیچ گزندی به الله نمی رساند و از الله هیچ به آن نمی رسد.در عالم تکوین موجودات هم ماهیت ابلیس این چنین شده است.معلوم است اگر آن ماهیت کفر تا حضور الله آورده شود و سپس به حال خود رها گردد سیر بازگشت به همان نهایت کفر را می پیماید،چون تکوین آن در نهایت کفر است.احتمال دارد کافرین دیگر که ابلیس در زمره ی آنان است از نسل خود ابلیس نباشند و هم احتمال دارد شراکت ابلیس با آنان تکوین شده باشد چرا که احتمال دارد در پست ترین مرتبه ی عالم کافرین به طور مشترک تکوین شده باشند.پس احتمال این که کافرین دیگر از نسل ابلیس بوده باشند که ابلیس هم در زمره آنان باشد به طور اشتراک کامل ابلیس در نسل خودش می شود که در نهایت گزاره ی قرار گرفتن کافرین از نسل ابلیس در زمره ی ابلیس می شود.یعنی کافرین زیر مجموعه ی یک کافر در زمره ی آن کافر می شوند و این که الله می فرماید (کان من الکافرین)، احتمال به این است که علاوه بر ابلیس و نسل آن کافرین دیگری هم تکوین شده باشند.طبق تحقیقات در قرآن کافرین از نسل حضرت آدم(ع)هم تکوین شده است.یعنی ابلیس از آن کافرین می باشد.پس تا اینجا دو نوع تکوین کفّار کشف می شود یکی مربوط به ابلیس است و دیگری مربوط به نسلی از حضرت آدم(ع) است.رابطه ی بین این دو نوع اشتراک ابلیس ،یا نسل ابلیس در نسل و اموال کافرین از نسل حضرت آدم (ع)است.بنابراین خلافت نسل مؤمن حضرت آدم(ع) در زمین تکوین شده است و نسل کافر از حضرت آدم(ع)که به آن خلافت الهی نرسند نیز تکوین شده است و اشتراک ابلیس با آن نسل کافر آدمی تکوین شده است که برای شروع تکوین اشتراک ابلیس در نسل و اموال کافرین،فریب دادن و فریب خوردن حضرت آدم(ع)با نزدیک شدن به درختی در بهشت تکوین شده است.و برای تکوین خلافت حضرت آدم(ع) و نسل مؤمن ایشان در زمین ،بازگشت حضرت آدم(ع)به سوی الله بواسطه ی کلماتی که الله جلَّ جلاله به حضرت آدم (ع)آموخت(که آن کلمات به احتمال قوّی مربوط به پیامبر خاتم(ص)و اهل بیت(ع) ایشان است) تکوین شده است.یعنی در قرآن به خوبی تکوین همه ی امور در رابطه با خلافت نسل مؤمن آدمی در زمین علاوه بر تکوین بسیاری از امور به طور مشهود وجود دارد و هیچگاه دستخوش تغییر یا تحول نمی گردد و این توضیحاتی بود که ما به استناد قرآن دادیم وگرنه قرآن بینهایت لطیف تر و دقیق تر تکوین همه ی امور را از قول الله مشخص می سازد.پس امور تشریعی هرچه باشد در مطابق با امور تکوینی تحقّق می یابد.یعنی امور تشریعی در رابطه با نسل آدمی مطابق با خلافت حضرت آدم(ع)و مؤمنین نسل آدمی در زمین است که تکوین یافته است.و در این رابطه الله در قرآن می فرماید (بقیّة الله خیرٌ لّکم إن کنتم مؤمنین).
امور تشریعی در رابطه با خلافت نسل مؤمن از حضرت آدم(ع):
پس از آن که مشخص شد امور تکوینی به شکل جدایی ناپذیر از امور تشریعی وجود یافته اند نکات مهم ذیل یافت می شوند:
۱_امور تکوینی زیر بنای محکم برای تحقق امور تشریعی هستند.
۲_نظم الهی برای رساندن به امور تشریعی مطلق الهی(حکومت اسلام)با نظم الهی در امور تکوینی مطابقت دارد.
۳_هر خبری در امور تشریعی تا رسیدن به بقیَّة الله اجل مخصوص به خود را مطابق با امور تکوینی دارد که وقت آن در غیب الهی است و سوای غیب الهی نمی تواند وقت اجل امور تشریعی را تعیین کند.
۴_پیامبر(ص)و اهل بیت(ع)به سمت عجله ای که کفار برای انجام کارها دارند نرفتند و نمی روند که همین سبب گشت کفار در فرقه های گوناگون تشریع یابند و پس از اجل این امور تشریعی مطابق با امور تکوینی ،الله مؤمنین را به اسلام حقیقی می رساند.
۵_مطابق با امور تکوینی اجل امور تشریعی به هنگام است،یعنی رسیدن به بقیَّة الله برای مؤمنین حقیقی مطابق با تکوین اجل امور تشریعی و مصادف با نقش مؤمنین در پیشبرد امور تشریعی در هر برهه به هنگام است.این مهم در برهه ای که پیامبر(ص)مبعوث شد و تا رحلت یا شهادت ایشان ثابت گردید. و سپس پیشبرد امور تشریعی به امامت حضرت علی(ع)برای جدا سازی و تفرق مخالفان اسلام تکمیل گردید و در امر خلافت ایشان به خواست الهی و اصرار مردم ثابت شد و سپس به امامان معصوم(ع)سپرده شد.
۶_پس از غیبت امام زمان(عج)این مهم در موقعیَّت غیاب امام(عج)به مؤمنین حقیقی که با حکومت اسلامی و با خودشان تفرق ندارند سپرده شد و تا ظهور ایشان اجل های متعددی برای پیشبرد امور تشریعی وجود یافته اند.که مصادف با همه ی این اجل ها رسیدن به بقیَّة الله برای مؤمنین حقیقی به هنگام است،یعنی مؤمنین همواره و در هر برهه ای در جهت تشکیل حکومت اسلام بر همه ی جهان تلاش دارند و به طور ضمنی در هر برهه ای مطابق با امور تکوین شده،امور تشریعی را اجرا می کنند.این مهم در قدر اعلی از پیامبر(ص)شروع شده است و پیش از پیامبر(ص)این مهم کمتر از قدر اعلی بوده است تا مطابق خواست الهی اجل ها تکمیل گشت و قدر اعلی از بعثت پیامبر خاتم(ص)شروع شد.بنابراین پس از پیامبر(ص)حضرت علی(ع)و معصومین(ع)و مؤمنین حقیقی به آنان،متصل به همان قدر اعلی و در جهت تکمیل آنند.و به هنگام به بقیَّةالله می رسند و کافران با تفرقه ای که دارند به هنگام از بقیَّة الله دور شده اند و می شوند.
۷-مؤمنین حقیقی چون در جهت تشکیل حکومت اسلام در همه ی جهان تلاش و اقدام دارند ،به هنگام(یعنی در هر برهه ای که باشند)به بقیَّة الله می رسند و کافرین که خودشان متفرق اند و تلاش و اقدام تفرقه دارند تا بین مؤمنین حقیقی تفرقه ایجاد شود و مخالف تشکیل حکومت اسلام در سرتاسر جهان اند،به هنگام(یعنی در هر برهه ای که باشند)از بقیَّة الله دور می شوند.
۸_پس با توجه به اینکه مؤمنین حقیقی در هر برهه به بقیَّة الله می رسند و کفّار به طور متفرق از بقیَّة الله دور می شوند به طور بدیهی مشخص می شود کافران یا منافقان هیچگاه یارای صدمه به بقیَّة الله و حکومت اسلامی را ندارند چون برای صدمه لازم است نزدیک شوند امّا کفر و نفاق همواره از اسلام دور می شود و ایمان حقیقی همواره به اسلام می رسد.
۹_با توجه به این موارد اثبات شده،ایمان به اسلام می رسد و کفر و نفاق از اسلام دور می شود و معلوم نمی شود چقدر اجل ها سپری شود تا کفر و نفاق(که هیچگاه نتوانست و نخواهد توانست به اسلام صدمه بزند)کاملاً از اسلام دور گردد و فقط اسلام برای جانشینان از نسل مؤمنین حضرت آدم(ع)بماند و همه ی موهبت الهی برای مؤمنین حقیقی آشکار و قابل استفاده باشد.امّا نزدیک شدن به ظهور بقیَّة الله(عج)محرز و بدیهی است.
پس از جمع بندی این مهم مشخص است:
الله در نسل حضرت آدم(ع)بهترین بنده ی خودش یعنی پیامبر(ص)را قرار داد و مقام بالاتر از حضرت آدم(ع)و بالاتر از همه ی بندگان را به ایشان عطا فرمود.و پس از اجل های متعدد ایشان را به پیامبری آخرالزَّمان با دین کامل اسلام مبعوث فرمود تا اجرای دین کامل اسلام را در همه ی جهان به انجام برساند یعنی همچنان که خودش به بقیَّة الله می رسد مؤمنین حقیقی را به بقیَّة الله(عج)برساند و کافران و منافقان را از بقیَّة الله کاملاًّ دور سازد.پیامبر(ص)پس از رسیدن به بعثت به حکم الله با حضرت علی(ع)که بهترین بنده ی الله پس از ایشان است همراه می شود و به محض دستور الهی در جهت اجرای حکومت اسلام در همه ی جهان تلاش می فرمایند.تا پس از ختم همه ی اجل ها عالم اسلام کاملاً به بقیَّة الله(عج) که از وجود پیامبر(ص)و حضرت علی(ع)هست،برسد.این تلاش برای اجرای حکومت اسلام همان اجرای حکومت اسلام مطابق به حکم و تکلیف الهی است تا نهایتاً به اجرای حکومت اسلام به طور کامل در همه ی جهان تحقق یابد که تحقق آن مطابق تکوین و تشریع الله بدیهی است امّا فقط مؤمنین حقیقی که پیامبر(ص)و سپس حضرت علی(ع)بهترین آنان است در بهرمندی از موهبت های حکومت اسلامی سهم دارند.پس همانطور که مشخص شده پس از بعثت پیامبر(ص)حکومت اسلامی در همه ی جهان اجرا نشد و با توجه به تکلیف از آن موقع تاکنون برای تحقق کامل تشکیل شده است.یعنی تا تحقق نهایت امر ،تشکیل حکومت اسلامی توسط پیامبر(ص)امامان(ع), امام زمان(عج)و نائبان امام(عج)در غیبت ایشان بی هیچ تفرقی بین مؤمنین حقیقی،بدین نحو پیش رفته است.و تفرق صوری با تفرق ذاتی جدای از هم اند.تفرق ذاتی مخصوص کافران و منافقان است که باید به آنان واگذارد اما تفرق صوری از هجمه ی منافقان و کافران است که باید از جامعه ی اسلامی زدوه و رفع گردد.
بی هدف را به هدف های عدو بسته جهان
آشکارا بشود یا به نفاقی ز نهان
این مرض ها و مکافات شود وصف عدم
مثلِ این شد که جهالت شده آوار اَمان
تا بگوید همه انکار عدالت به عدم
لال گردد که ببیند چه بگیرد به دهان
سالیانی چه به اینگونه گرفتند اثر؟
تا که خورشید رسانند به آداب مهان؟
کودکان را به شقاوت بکُشد جهلِ نجس
مردمان را به هوس میل دهد میلِ شهان
تا سرابی به بلندایِ جسدهای بشر
کاخ گردد ز جهالت به هوس های جهان؟
متَّقی دور ز این جهل شود با همه دل
فصلِ دنیا بکِشان وصل به آخر برِسان
نقشه ی شیک:
شر ز شیطان که بجوشد نشود شاخ ضرر
نقشه ای شیک ز شیطان شکلاتی به بشر
شرح این شر که شتابان شده با شرک خودش
شوخ خواهش بشود منشاء کاهش به تشر
از تشر شال و شلوار که شد ریش و شل
شیک تر شرک کشیدند شیاطین به بشر
شرک شیطان که ز رشکی به شهادت شده آن
شد شریکی به شروران که شود شاخ ضرر
ای بشر مشق شهادت شده انشاء فقط
شیوه این شد شیاطین بشوند لش به بشر
لاشه ای شوخ خشونت به شما داشت فقط
چون سلیمان(ع)که بشویی همه این شوخُ تشر
مشت ناشی بشود فاش ز خشمی به خودش
شهد شیرین شهادت بشود شمع اثر
نور نافذ شدُ تابید حضورت ز نهان
حکم جاری شدُ بارید حکومت به جهان
چون تو قائم(عج)و ستونی به این ارضُ سماء
ظلم لغزید و افتاد به چاهی ز شهان
حقّ قائل به رقابت شدُ تقدیر رسید
قدر قابل به رفاقت شدُ تقدیر کشید
رزق ناقل شدُ قدری ز تقدیر رسید
قدر وقتی چه مقدَّر به تقدیر دمید
قال صادق(ع):معَ قائم(عج)قُمُ اقراء بقنوت
قابل التَّوب: لتقوا هُوَ فی القامُ قعید
قل أنأ ناقص و لکن انأ معَ الله
فالجلودی لعدو فعل بباطل و عنید
لطف الله به این محفلِ هر سال رسید
زد لطافت به قلم وصل علی(ع) را که کشید
طفل از لطفِ علی(ع) بال به عالم رساند
لا جرم منقلب از شب همه این دلهره دید
ملحدان لاف به دنبال تو آیند ولی
جلوه از لطف علی(ع) حال و آینده کشید
بعدِ منزل به قلم داد وصالی ز علی(ع)
لا فَتی الّا علی(ع)بالقبلَةِ السَّعید
وصل منزل به علی(ع) شد کلماتی که قبول
لا فتی الّا علی(ع) والقلبُهُ الشَّهید
صلِّ احمد(ص)و علی(ع)بالصَّلواتِ البَتول(س)
لا فتی الّا علی(ع)والحُکمُهُ الرَّشید.
صبوری:
صبوری ای صبوری ای صبوری
دگر مُردم به آوازت ز دوری
تو ماندی در نگاهم ای عزیزم
دگر رفت از نگاهم هرچه کوری
بیاور سوی چشم ای صبح صادق
ببینم روی ماهت در تنوری
تو در آتش چنان رفتی که گویی
شدی چون آب در آتش به زوری
مسخَّر کرده ای دائم شرارت
نمی آید به رسمت هر شروری
تو می مانی به زیبایی به عالم
فقط باید بماند با تو حوری
حسین(ع)ای آفتابی بر نهادم
چنین چون رفت هر صادق به گوری
دگر آن گور چون گهواره گردید
فقط قائم(عج)مقدَّر با قبوری
که می باشند طیِّب یا که طاهر
بیاید تا شود سر این صبوری
غمی دارد که می بارد مزارت
به یارانت ز بارانت حضوری
شهیدان در حصاری آسمانی
همی دارند دائم شورُ سوری
به ابراهیم(ع)در آتش مثالند
ز اسماعیل(ع)،از احمد(ص) قبوری.
صبر صادق(ع)چه صمیمی و مصادف ز علی(ع)
جاه محکم بدهد حرکت هادف ز علی(ع)
خستگی یکسره قصری ز سماوات دهد
نصِّ هر اصل وصالی مترادف ز علی(ع)
نسلِ صادق(ع)به شهیدان شده اثبات علی(ع)
ماه قائم(عج)همه در هور مناجات علی(ع)
صد هزاران اثر از صحبت احمد(ص) به علی(ع)
رسم آثار اثرها به سماوات علی(ع)
صبح صادق(ع)ز سحرهای سرآمد به علی(ع)
حرف الله همین شد که محمد(ص)به علی(ع)
حرف الله حکومت همه با حکم علی(ع)
نصر الله مساوات بنامد به علی(ع).