وقایع و حوادث جهان معیاری برای فهم راه صحیح به آدمی نمی دهد و آنچه وقایع و حوادث را رقم می زند معیار راه صحیح را در اختیار هر آدمی که فهم صحیح داشته باشد قرار می دهد.کوتاه سخن اینکه قرآن که قول الهی است و از سوی الله جلَّ جلاله به آخرین پیامبر(ص)،توسط جبرئیل(ع)نازل شده است ،معیار راه صحیح را در هر برهه ای در اختیار آدمی با فهم صحیح قرار می دهد.این موهبت الهی حکم می کند همه ی آدمی با فهم صحیح به سوی احوال کعبه دائماً سیر کند و این حرکت برای رسیدن به کعبه و سکنی گزیدن در اطراف آن برای همه ی آدمی با فهم صحیح میسَّر شده است که مطابق با احکام آخرین دین آسمانی یعنی دین اسلام است.
توضیح اینکه آدمی با فهم صحیح در این سیر دائمی و حرکت آسان وظایفش را به نحو احسن انجام می دهد همانند حضرت امام حسن عسکری(ع)و پیشتر از آن همانند حضرت علی ابن موسی الرِّضا(ع)و پیش تر از آن همانند حضرت حسین ابن علی(ع)و پیش از آن همانند حضرت حسن ابن علی(ع)و حضرت علی(ع)و همانند آخرین پیامبر حضرت مُحمَّد(ص)،و این سیر دائمی است و حرکت برای سکنی گزیدن در احوال کعبه ی امن الله از دور ترین منطقه ی واقعی به کعبه تا نزدیک ترین منطقه که مدینه است ختم شده است.یعنی پیامبر خاتم(ص)در مدینه و اهل بیت ایشان(ع)در فواصل واقعی از ایشان تا دورترین منطقه ی تحقّق یافته مانند خراسان در حرکت به احوال کعبه سیر دائمی دارند.سکونت در احوال کعبه (یعنی مکّه) بسیار میسَّر و آسان برای آدمی با فهم صحیح است.ضمن اینکه مأموریت الهی را هم انجام می دهد.این مأموریت در قرآن تحقّق یافته است و حسین ابن علی(ع)به آسانی در احوال کعبه بود که به سمت کربلا برای انجام مأموریت الهی حرکت فرمود.در این برهه نیز سکونت حضرت صاحب الزّمان(عج)در احوال کعبه کاملاً تحقّق یافته و عاری از هرگونه خطری است.و ضمن آن مأموریت حرکت به اقصی نقاط را مطابق خواست الهی دارد.آنچه در قرآن معلوم شده است مربوط به سیر دائمی به احوال کعبه و حرکت به خواست و مأموریت الهی است.بنابراین مطابق آیات صریح قرآن حرکت به سمت کعبه برای سکنی گزیدن در حریم امن الهی برای آدمی با فهم صحیح مسجَّل شده است و حرکت دیگران به سمت کعبه و ابعاد آن که در هر برهه وقوع یافته بی فایده و خارج از دین الهی است که نه امنیّت می آورد و نه آسایش و اگر با نمایش واقعیاتی سعی کنند آسایش یا امنیّت خود ساخته را نشان دهند چیزی شبیه همان نمایش واقعیات دروغین در سایر جاهاست.و باید دانست این واقعیّت سخیف و نمایش آن در مقابله ی علنی با الله جلَّ جلاله موضع گرفته و باید در هم شکسته شود.اگر خوب دقَّت شود حرکت امامان معصوم(ع)و پیامبر(ص)و همه ی پیامبران(ع)در جهت شکستن و از بین بردن مواضع باطل بوده است و همه ی حرکت های صحیح از مسجد الحرام که در اتّصال کامل به مسجد الاقصی است شروع و تشییع شده است.بنابراین در برهه ی فعلی که هجوم به سمت مسجد الحرام و مسجد الاقصی در واقعیّت معلوم گشته بر آدمی با فهم صحیح یا همان مسلمان حقیقی واجب و لازم است که سیر دائم در احوال کعبه و رفت و آمد همیشگی به مسجد الاقصی و هرجا شیوه ی اسلام معیار است اقدام کافی نماید.این موضوع بسیار مهم و اساسی است که در قرآن آمده و در جهان اسلام قابل انکار نیست.پس مسلمانان حقیقی و آدمیان دارای فهم صحیح به جای کشته شدن توسط منکران و واقع نگاران ِدین ستیز ،با اراده ای محکم و با صبر به مرور مرزهای بین مسجد الحرام تا مسجد الاقصی را بشکنند و از آن خود کنند و هر مرزی را از هر جایی تا رسیدن به کعبه بشکنند و از آن خود کنند آنان که توان ندارند هجرت به جاهایی که به این توان کمک کند را الزامی بدانند و اگر بی آنکه دلیل تراشی بوده باشد توان نداشتند احتمال دارد مأموریت آنان در سیر دائمی به کعبه آن طور که در قرآن برای ناتوان آورده، باشد به هر شکل قرآن معیار چگونگی حرکت را کامل مشخص می فرماید.به محض اینکه مرزهای اسلام آنطور که باید در اختیار مظلومان قرار بگیرد هیچ آثار ناگوار به مانند آنچه در فلسطین و سایر کشورها رخ می دهد ،نخواهد بود و مسائل بیشمار حل می شود.این موارد خواست ذاتی و طبیعی مسلمانان حقیقی و آدم های با فهم صحیح است و مقابله با آن به هر شکلی ابتر و نابود است.
دفتری از تاریخ:
حضرت ابراهیم(ع)دو فرزند به نام های حضرت اسماعیل(ع)و حضرت اسحاق(ع)به یادگار گذاشتند و خداوند در نسل هر کدام از آن فرزندان نعمت های فراوان از جمله همه ی پیامبران(ع)پس از ایشان را قرار داد.شاید نتوان کشف کرد که چگونه همه ی پیامبران(ع)پس از حضرت ابراهیم(ع)از نسل ایشان بوده است امّا به آسانی کشف می شود حضرت عیسی(ع)و حضرت موسی(ع)از نسل حضرت یعقوب(ع)و ایشان از نسل حضرت اسحاق(ع)بوده است.و به آسانی کشف می شود حضرت مُحمَّد(ص)از نسل حضرت اسماعیل(ع)بوده است.خاصیَّتِ نور الله به گونه ای است که الله خودش نور مطلق است و نور های الهی به طور مطلق در مراتبی که همگی به یکتایی الله است روی هم به وحدت رسیده اند بی آنکه منشاء آن تماس با آتش داشته باشد.بنابراین عالم مادّه طوری ایجاد شده که از بین برود،یعنی هیچ چیز به غیر الله وجود نداشته و هیچ چیز به غیر الله وجود نخواهد داشت پس اصالت عالم مادّه از هیچ به هیچ است.امّا در مقطعی به وجود می آید و نظام علّت و معلول را حادث می کند و اصل بوجود آمدن آن بی علّت است.یعنی الله جهان مادّی را آفرید و در جهان مادّی عناصر چهارگانه ی آتش،خاک،آب و باد حکم فرماست و علت و معلول را پدید می آورد. اگر خاک و آب در نهایت تفکیک ذرات آن در کوچکترین ثقل ممکن کاوش شود به نفوذ آتش پی برده می شود و تشعشات انتهایی که در نهایت مواد تاکنون کشف شده همان پرتوهای آتش را اثبات می کند.مشخص است که هر ماده ای وقتی به علَّتی آتش بگیرد و شعله ور شود نوعی اثرات مخصوص خود را منتشر می سازد و همین سبب شده تا بشر پس از خالص سازی هر ماده تا حد ممکن در توانش، پی به اثرات مخصوص هر ماده ی خالص شده ببرد و متوجه ی وجود اثرات درون هر عنصر خالص شده بشود تا اینکه به اثرات مشترک که در درون مواد با خلوص تا مرز ۱۰۰درصد می باشند،پی ببرد و آنچه پیش روی بشر است یکسان بودن اثر درونی همه ی مواد با خاصیت متفاوت است.یعنی آهن خالص شده تا مرز ۱۰۰درصد و طلای خالص شده تا مرز۱۰۰درصد دارای خاصیت متفاوت می باشند اما دارای اثرات درونی یکسان هم می باشند.یعنی همه ی عناصر خالص شده داری نفوذ پرتو های آتشین بنیادین هستند و فعلا بشر کشف کرده خاصیت پرتوهای بنیادین هر ماده خالص شده کاملا متفاوت از سایر مواد است.یعنی به زعم کشف بشر اثر دورنی یکسان در همه ی مواد همان وجود خاصیت آتش است.منهای آب ،همه مواد با یکدیگر عناصر خاک را تشکیل می دهند و این طور کشف شده که خاک عنصری است که از عناصر بسیاری که دارای منشاء یا نفوذ آتش با خاصیّت گوناگون می باشند، تشکیل شده است.آب هم از عناصری که دارای منشاء یا نفوذ آتش با خاصیت گونان می باشند تشکیل شده است.پس در منشاءخاک و آب نفوذ آتش کشف شده است.هرچند منشاء آتش با خاصیت گوناگون است.به طور آسان مشخص است نوع آتش پدید آمده از چوب و زغال سنگ متفاوت است اما هر دو به عنوان آتش که سبب بالا رفتن دما می شود شناخته می شوند.در همه ی انواع آتش وضع به همین شکل است.بنابراین مطابق کشف بشر ،عنصر آتش در ماهیت خاک و آب به نوعی نهفته شده است.به خاطر همین بشر به محض اینکه هر عنصر را تا نهایت ممکن خالص می کند و به نهایی ترین مرحله ی خالص سازی که توان آن را دارد می رسد با انفجار آتشین مواجه می شود و برای ممانعت از پدید آمدن انفجار ماده ی خالص شده ،آن را در یک اثرات پیرامونی نگهداری می کند یعنی خلوص نهایی ماده به خودی خود منفجر نمی شود و البته این بر اساس دانش کشف شده تا به امروز است اما هرچه ماده تا مرحله ی نهایی خالص تر شود هر بُعد خالص شده دارای منشاء آتش نهفته ی فراوان است که به محض افزایش دما و نوعی اثر پیرامونی بلافاصله آتش می گیرد و با توجه به وزن ماده ی خالص شده انفجار سهمگین را در پی دارد.پس در منشاء خاک و آب در نهایت ،نفوذ آتش کشف شده است اما این نفوذ آتش که بشر کشف کرده طوری در آب نهفته شده که خاصیت لطیف آب حفظ شده است و سبب زندگی موجودات زنده است.عنصر چهارم یعنی باد وقتی پدید می آید که آتش با آب تماس پیدا کند و بخار شدن آب و تشکیل هوا ،نسیم، طوفان معمولی تا طوفان شدید و بسیار شدید ممکن می شود.که از بخار شدن و تشکیل هوا تا شدیدترین طوفان ممکن همان عنصر باد است.پس منشاء باد ،قرار گرفتن آتش در کنار آب است (چه اینکه این قرار گرفتن با فاصله ی سایر پدیده های آسمانی مثل خورشید تا آب های زمین باشد که سبب طوفان های خورشیدی همین است)و در منشاء آب هم نفوذ آتش کشف شده است پس در جهان مادّی در منشاء آب،خاک و باد نفوذ آتش کشف شده است.منشاء آتش هیچ است یعنی آتش از هیچ بوجود آمده است.کسی که آتش را از هیچ بوجود آورده خداوند است.به این نکته ی مهم می رسیم که منشاء نور خداوند هیچ تماسی با آتش ندارد و نورهای الهی که همان نور الله است بر روی هم به یکتایی الله وحدت یافته اند و منشاء نور الله همواره مطلق است یعنی نورهای الهی را به مراتب بر روی نورهای الهی وسعت و وحدت داده است و نظام مادی را اگرچه از هیچ آفریده و به هیچ ختم می کند امّا نورهای الهی در سیطره بر جهان مادی در نظام الهی وسعت و وحدت یافته اند.وقتی جهان مادی از بین برود نظام الهی وسعت یافته در وحدت با نور الهی حفظ می شود و در نظام الهی اعمال خوب به پاداش و نور الهی می رسند و اعمال بد به عذاب و دوری از نور خداوند می رسند.چون نور الهی بر جهان مادی سیطره دارد زمین به غیر از زمین مادی می شود و اثرات با منشاء آتش که گفتیم ، از بین می رود و به تبع آن نور مادی از بین می رود و ماهیت الهی از زمین ،که نور الهی بر آن ساطع می شود حفظ می گردد.نظام الهی که بر جهان مادی سیطره دارد و تا طی شدن همه ی امتحاناتی که خداوند می خواهد وسعت و وحدت یافته است همان نظام اسلامی است که همه ی ادیان الهی را در وحدت و وسعت آن طور که خداوند می خواهد حفظ می کند.آخرین پیامبر الهی در نظام الهی که دین اسلام را معرفی می کند حضرت مُحمَّد(ص)می باشد و مشخص می شود بالاترین نور الهی در وجود بهترین پیامبر که همان آخرین پیامبر است ساطع شده است و ایشان از نسل حضرت اسماعیل(ع)بوده است.از طرفی بالاترین نور الهی در نسل حضرت اسحاق(ع)در وجود حضرت عیسی(ع)ساطع شده است.چون در نظام الهی بالاترین نور الهی به برترین پیامبر از نسل حضرت اسحاق(ع)و برترین پیامبر از نسل حضرت اسماعیل(ع)ساطع شده است و چون نور الهی بر روی نور الهی است متوجه می شویم بی هیچ فرقی نور ساطع شده به حضرت عیسی(ع) بر روی نور ساطع شده به حضرت مُحمَّد(ص)در یکتایی الله وحدت یافته است و مشخص می گردد نور حضرت عیسی(ع)در امتداد نور حضرت مُحمَّد(ص) وسعت یافته و در وحدت با یکتایی الله است،یعنی نوعی افزایش نور که به مثابه ی زایش نور باشد نیست بلکه از اوّل مراتب نور الهی که بر حضرت مُحمَّد(ص)و حضرت عیسی(ع)ساطع شده مشخص در نزد الله بوده است و در رابطه با تمامی بندگان که هدایت می شوند همچنین است.به این معنی که حضرت عیسی(ع)،حضرت مُحمَّد(ص)و همه ی بندگان الهی که هدایت می شوند در پرتو نور الهی به میزان رسیدن به قرب الهی قرار می گیرند.پس از ابتدا مشخص ساخته بندگانی در آن مراتب نور الهی قرار بگیرند و به محض اینکه پس از امتحان، آن بندگان در هر مرتبه ی ممکن از نور الهی قرار گرفتند وضعیت آن بندگان دست یابی به آن قرار همیشگی است و همواره در آن مرتبه مخصوص نور الهی جای می گیرند و آن مراتب خاصّ پیامبران(ع)یا امامان(ع)و یا اشخاص مؤمن می شود.این شناخت مشخص می سازد شاخص ترین پیامبران(ع)اینگونه بوده اند و سایر پیامبران(ع)مثل همین که تحلیل شد و همه ی امامان(ع)و شهیدان الهی هم همینطور می باشند.توضیح اینکه اهل بیت پیامبر(ص)و شهدای متصّل به اهل بیت ایشان و همه امامان(ع)و پیامبران(ع)در امتداد نور ساطع شده به پیامبر(ص)قرار دارند که نور ساطع شده به همه ی پیامبران(ع)وسعت یافته و وحدت یافته در نزد الله است.بنابراین مثال نور الله این است که از منشاء خالص و یکتا می خواهد شعله ور شود و حیِّ لا یموت است.و مراتب نور را در وحدت با خودش آن طور که حیَّ لایموت است و می خواهد شعله ور شود نورٌ علی نور، دارد.اگر بنده ای را در هر مرتبه ای وارد سازد دیگر خارج از آن مرتبه ی نور نمی گرداند و آن نور را بر آن تمام می کند و بنده یا بندگانی را که به سمت رسیدن به مراتب نور الهی، متناسب با ظرفیتی که به آنان داده شده، اقدام در خور که به آنان تکلیف می شود نداشته باشند، از آن مراتب محروم می سازد و بندگان دیگر را برای رساندن به آن مراتب مورد امتحان قرار می دهد.این امتحان در رابطه با ابلیس نیز انجام شده و ابلیس متناسب با ظرفیتی که داشت ،عصیان کرد و از ورود به مرتبه ای از نور الهی محروم شد چراکه اگر وارد می شد هیچگاه محروم نمی گشت.پس امتحان برای بندگی و عبادت خالصِ الله برای بندگان با ظرفیت های متفاوت تا در پرتو نور الهی قرار گرفتن خواست الهی است.و مانع آن ابلیس و پیروان آن است.چراکه اختیار اطاعت و عصیان به بندگان داده شده تا خودشان انتخاب کنند و پس از امتحان و موفقیت در امتحان بدیهی است با مشاهده ی نور الهی که به آنان بی هیچ منّتی عطا شده نه فقط خارج از آن مرتبه ی نور نمی شوند بلکه منشاء رساندن بندگان دیگر که در امتحان برای رسیدن به نور الهی سعی دارند می شوند.یعنی هم در دنیا و هم پس از عالم دنیا تا روز قیامت، در عالم برزخ سعی الهی دارند. و بر عکس این، ابلیس و پیروانش هم در دنیا و هم در برزخ تا روز قیامت مایه ی عصیان و مانع رسیدن بندگان به مراتب نور الهی می شوند.به هر شکل چون از اوّل مشخص است میزان هدایت و گمراهی چه قدر است (که البته فقط الله می داند و اگر لازم باشد به پیامبر(ص)و آنان که می خواهد این مهم را مشخص می فرماید)پس به محض پایان امتحان؟ روز قیامت فرا می رسد و همه ی شر ها و خوبی ها از کمترین ثقل آن مورد رسیدگی قرار می گیرد.پس معلوم می شود سه مرحله، در دنیا با امتحان شدن،در برزخ با تکمیل یا جبران و در آخرت با رسیدگی نهایی برای ورود به مراتب نور الهی وجود دارد و برای دور شدن از نور الهی سعی برای رسیدن به نوعی منشاء آتشین در دنیا و در برزخ تدارک وضعیت متناسب با جهنم و در آخرت رسیدگی نهایی برای ورود به جهنم وجود دارد.یعنی کافران و منافقان و عصیانگران از ورود به امتحان الهی در دنیا عصیان می کنند و بر خلاف آن در لهو لعب و امتحان ساختگی وارد می شوند.
قبله ی اوّل در دین اسلام مسجدالاقصی بود که یهودیان که بر علیه حضرت موسی(ع)و حضرت عیسی(ع)دشمنی داشتند با توجه به این که پیامبر دین اسلام(ص) به سمت منطقه ای که گذشته ی یهودیان در آن بود نماز می خواند به آزار و تمسخر پیامبر(ص)پرداختند تا اینکه خداوند به پیامبر(ص)تغییر قبله از مسجدالاقصی به کعبه را وحی فرمود.همچنین در عالم غیب پیامبر(ص)از مسجدالاقصی به معراج می رود و اهمیّت مسجدالاقصی در دین اسلام مستحکم می شود.سپس طبق نقشه ای که دشمنان اسلام ، پیش از رحلت یا شهادت پیامبر(ص) طرح ریزی کرده بودند، در زمان رحلت یا شهادت پیامبر(ص)یهودیان و دشمنان اسلام با نفوذ شیطانی در جهت تدلیس و تحریف دین اسلام اقدام می کنند که منجر به تدلیس شیوه ی جانشینی پیامبر(ص)می شود و امام علی(ع)و امام حسن(ع)مانع تحریف دین اسلام می شوند.در همان دوران معاویه و عمروعاص در حوالی مسجدالاقصی نقشه ای در جهت تحریف دین اسلام با نفوذ ابلیس و یهودیان مخالف اسلام تدارک می بینند.سپس در جنگی که معاویه در مقابل امام علی(ع)بود ،عمروعاص حیله ی بر سر نیزه زدن قرآن را برای حکمیّت به کار می بندد و امام علی(ع)متوجه ی خروج عده ای از سپاهیانش که تقاضای قبول حکمیّت داشتند می شود و عملاً شکست و ساده لوحی آنان را می بیند تا اینکه پس از حکمیّت حقانیّت امام علی(ع)برای مسلمانان حقیقی آشکار می شود و خوارج در جهت مخالفت با امام علی(ع)از دین خارج شده و امام علی(ع)توسط یکی از خوارج در مسجد کوفه شهید می شود.دوباره معاویه با نقشه ای که تدارک دیده بود نوعی صلح نامه با امام حسن(ع)امضاء می کند که طبق آن یزید نمی تواند جانشین معاویه شود.امّا معاویه در جهت به شهادت رساندن امام حسن(ع)اقدام می کند و قبل از مرگش با خارجی خطاب کردن امام حسین(ع)آن قرار صلح را زیر پا می گذارد و یزید را جانشین خودش می سازد.در مقابل آن امام حسین(ع)حج را نیمه کاره رها می کند و تا صحرای کربلا حرکت می کند و همزمان مسلم ابن عقیل(ع)را برای اتمام حجّت به کوفه می فرستد و در روز عاشورا مقابل تمام کفر قیام می فرماید و ارکان کفر را با شهادت در راه الله در هم می شکند و در هنگام امامت امام سجاد(ع)تا امام صادق(ع)فرق اسلام حقیقی با تحریف از مواضع بنی امیّه مشخص می شود یعنی بنی امیّه از ابتدا تا پایان نمی تواند بیعت از امام معصوم(ع)بگیرد و سپس بدترین دشمنان اسلام ،ابلیس و از یهود سراغ بنی عباس که به نوعی از سادات بودند می روند تا دو کار انجام شود هم مواضع بنی امیّه به سمت بنی هاشم مصادره شود و هم امام(ع)در آن وضع پیچیده و سخت مجبور به بیعت و همراهی شود.که در سختی های فراوان تا غیبت امام زمان(عج)برعکس خواست ابلیس و آن یهودیان خود خواسته، تحوّل فراوان در جریان حکومت اسلامی تحقّق می یابد،که با آنچه توسط بنی عباس مصادره شده بود کاملا فرق داشت.به طوری که بنی عباس در معرض دو پدیده ی مهم قرار می گیرد هم اینکه آنچه مصادره شده ربطی به حکومت اسلام نداشته و خارج از دین است و هم چون مصادره کرده بایست با حکما و مریدان اموی نهایت مخالفت و نهایت غلبه را داشته باشد.از طرفی رفتار بنی عباس در سختی بر امامان(ع)و تلاش برای تحمیل همراه ساختن امامان(ع)با حکومت بنی عباس و سپس سختی و کنترل برای ممانعت از به امامت رسیدن از نسل امام حسن عسکری(ع)ادامه یافت و امام زمان(عج)به خواست الهی دور از انظار دشمنان ابتدا در غیب صغری و سپس به غیبت کبری رفت و برای مسلمانان حقیقی اسلام حقیقی و امامت آن مشخص شد.سپس قرن ها ابلیس و یهودیان مخالف اسلام حقیقی با نفوذ در بنی عباس سعی در تدلیس و تحریف اسلام حقیقی کردند به طوری که خلفای عباسی خودشان را موافق منجی آخر زمان معرفی می کردند و حتی در میان آنان نام مهدی و شبیه آن رواج داشت.در نهایت ابلیس و یهودیان مخالف اسلام حقیقی نفوذ را به سمت عثمانی ها می برند چون در همان دوران امام علی(ع)، سعی مخالفان اسلام حقیقی این بود که عثمان خلافت را به معاویه بدهد و توطئه ای که عمروعاص و معاویه در اطراف مسجدالاقصی با ابلیس و یهودیان مخالف اسلام نقشه ی آن را کشیده بودند به مرور عادی سازی شود.اما هیچگاه نتوانستند در مقابل اسلام حقیقی موفق شوند.وضعیت طوری است که قبة الصخره در حکومت اموی به این شکل که امروز دیده می شود ساخته شد و نفوذ ابلیس،یهودیان مخالف اسلام و دیگر مخالفانی همچون بنی امیّه برای به تاراج بردن اثرات اسلام با تدلیس و تحریف نمایان شد.پس در دوران اموی بنی امیه سیطره ی چندانی بر مکه نداشت و به مرور با تدلیس، سیطره توسط افرادی که گفته می شد سادات حسنی(ع)بوده اند انجام شد و به این شکل که در نهایت وانمود شود حقانیّت به تاراج رفتن مواضع اسلام از امامان که نوعی صلح با امام حسن(ع)این نتیجه را داده باشد ،دوباره به طور سوری توسط بنی امیه به شکلی دیگر صلح وانمود شده باشد و سپس در حکومت بنی عباس این موضوع همچنان وجود داشت و در پایان حکومت عثمانی در عربستان و عراق و اردن سه پادشاه از سادات حسنی(ع)مطرح بودند که ابلیس و یهودیان مخالف اسلام آل سعود را به پادشاهی عربستان می رسانند و اردن با توجه به همراهی پادشاه آن با انگلیس به نفع پادشاهی به جا مانده از پایان حکومت عثمانی و در فشار به فلسطین تفکیک می شود و عراق به سمت حزب بعث که نفوذ ابلیس و یهودیان مخالف اسلام در آن مشخص بود می افتد تا پس از کشمکش هایی توسط صدام مصادره شود و راه برای نفوذ بیشتر ابلیس و یهودیان مخالف اسلام در دولت های دست نشانده باز شود.این نفوذ پیچیده و ماهرانه بسیار ناتوان است و بیشترین قدرت همواره توسط حکومت های اموی،عباسی،عثمانی و دولت های امروزی بوده است.حوادثی در تاریخ به شکل، نه شیعه و نه سنی که اموی بوده و شیعه ی مدارا کن با اموی که عباسیان بود و اهل تسنن مدارا کن با اموی که عثمانی بوده و دولت های پادشاهی سعودی،سایر پادشاهی ها، جمهوری ها و جمهوری اسلامی ها که امروز مشاهده می شود.یرای این که توطئه ی شیطانی در اطراف مسجدالاقصی که مبداء آن حکومت شام و مصر شد امروز به شکل توافق آبراهام برای عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی که شجره ی خبیثه ی ابلیس،یهودیان مخالف اسلام و عصیانگران مخالف اسلام حقیقی است را شکل دهد و سپس طرح اسرائیل بزرگ را اجرا کند.برای این که منشاء اسلام حقیقی ،کعبه یعنی خانه ی الله است و منشاء اصیل که به اسلام حقیقی می رسد مسجدالاقصی یعنی دین و آداب حضرت عیسی(ع)،حضرت موسی(ع)و همه ی پیامبران(ع)است.بنابراین تحریف کلام اسلام از مواضع کفر موضوعی بدیهی است اما تحریف کلام اسلام حقیقی هیچگاه تحقق نمی یابد و طرح اسرائیل بزرگ در پی از بین بردن کلام اسلام حقیقی و جایگزین کردن مدرنیته ی یهودی به جای آن است.سعودی ها و دولت های دست نشانده ی انگلیسی این طور فکر می کنند که هنوز با اسباب تدلیس می توانند با این تحریف هم همراه شوند اما نکته ی مهم این است که قدرت های پیشین چه آنکه همان قدرت ها کلام اسلام حقیقی یا حتی کلام حضرت عیسی(ع)و حضرت موسی(ع)را از مواضع خودشان تحریف کرده باشند فایده ای برای بی نظمی نوین که یهود صهیونیستی در پی آن است ندارند و قدرت های منهای صهیونیسم هرچه باشند با جنگ و خون ریزی حذف و جایگزین می شوند.از طرفی بیشترین ضربه ای که در رابطه با مسجدالاقصی به مسیحیان در پی پیروی از حضرت عیسی(ع) و یهودیان در پی پیروی از حضرت موسی(ع)وارد می شود علاوه بر منطقه ای که به عنوان طرح اسرائیل بزرگ مطرح می شود در روسیه،چین...و خصوصاً کشورهای غربی و امریکا خواهد بود و امنیّت به زیر صفر می رسد.و نا امنی افسار گسیخته حکم فرما می شود.اما قدرت امروز دولت ها هرچند دست نشانده باشند در یک اتحاد قوی می تواند به انحلال رژیم صهیونیستی و کشور جعلی اسرائیل ختم شود و این اتحاد قوی زمینه رسیدن به نظم نوین بی هیچ کشتار و هرج مرج شود،و گرنه دنیا خواهان دنیای پر از تلخی و عذاب را تجربه می کنند در حالی که با حذف یک غدّه ی سرطانی هم سازندگان غدّه و زیر مجموعه ی ساخته شده را از ادامه ی روند نافرجام منع می کنند و هم خودشان به آسایش می رسند.پس جمهوری اسلامی ایران روش صحیح برطرف سازی غدّه ی سرطانی منحوس اسرائیل جعلی را به خوبی در تبعیّت از پیامبر(ص)و اهل بیت ایشان(ع)خصوصاً حضرت صاحب الزّمان(عج)در یک راه مطمئن که همان ولایت فقیه می باشد بشارت داده و مخالفان باید بدانند گذشتگان که مخالف پیامبر(ص)و اهل بیت ایشان(ع)بودند مضافاً مخالف حضرت عیسی(ع)و حضرت موسی (ع)بودند و قدرت و توان بسیار بیشتری از مخالفان امروزی داشتند اما در مقابل قدرت الله هیچ بودند و وهمِ توانایی مبارزه با نظام اسلامی که در سرتاسر جهان هستی جریان همیشگی دارد، آنان را به عذاب و محو از روزگار و جهان برد.پس ترس از دشمنان اسلام بی معنی است چون ترسیدن از کسانی که به سمت سقوط و تباهی می روند معنایی ندارد و انسان با بینش صحیح می بایست فقط از خداوند خوف داشته باشد و به سوی خداوند همواره توبه کند همچنین امید فراوان به خداوند داشته باشد و مطمئن باشد خداوند او را نجات می دهد.خوف و رجاء نسبت به الله آدمی را به اطمینان و نجات در مقابله با ظالمان می رساند.
در وضعیّت فعلی اوضاع جهان با وجود پیشرفت در پیچیده ترین صنایع و مهارت های صنعتی و نظامی رو به افول و نا امنی است چراکه امنیّت صحیح که غایت زندگی بشر است وقتی پدید می آید که همه ی انسان ها و موجودات زنده با همه ی صنایع و مهارت هایی که در اختیار دارند و یا به نوعی کسب کرده اند،تسلیم الله شوند چون الله در میان همه ی امّت ها رسولانی قرار داده که وظیفه ی آن رسولان ،رساندن امّت ها به امام یا پیامبرِ منصوب شده برای هر امّت است.تا هر امّت به خواست الله تسلیم امام یا پیامبر همان امّت شود و با توجّه به این پیامبران الهی(ع)که امامت امّت ها را داشته اند فراوانند،الله امرِ رسالت،پیامبری و امامت را به یک پیامبر که آخرین پیامبر باشد و همه ی رسالت ها، پیامبری ها و امامت ها به ایشان تمام شود را در میان همه ی امّت ها برای بشارت و انذار قرار داده است.و دین امّت ها را به پیامبری ایشان تکمیل فرموده است.یعنی طوری است که همه ی موجودات بشارت ها و انذارهای آخرین پیامبر(ص)را مشاهده می کنند، بشارت ها و انذارهایی که از شروع تا عمل تکمیل و تمام می شود.چون هدف الهی تسلیم به الله می باشد و خواست الله در هدفی که بنیان نهاده تسلیم شدن همه ی امّت ها به پیامبر اسلام(ص)می باشد تا همه ی امّت ها با پیامبر(ص) در یک صراط مستقیم تسلیم الله بشوند و به سعادت همیشگی برسند.به همین تفسیر، الله تکمیل دین و اتمام نعمت ها را اسلام معرفی می کند و عرفاً تا عملاً همه ی بشارت ها با پذیرفتن دین اسلام به پیامبری حضرت رسول الله(ص)که مزار ایشان در مدینه است تکمیل و تمام شده است.ایشان پس از رحلت یا شهادت امّت ها را به حال خود رها نساخته و قرآن و اهل بیت خودشان(ع)را در میان امّت ها برای بشارت و انذار قرار داده است.پس اگر شخصی پیدا شد که همه ی آنچه مربوط به بشارت و انذار صحیح است را مطابق با همه ی قرآن را به انجام برساند آن شخص با توجه به اینکه رحلت یا شهادت پیامبر(ص)مشخص است همه ی کارهای صحیح امّت ها را متّصل به الله رهبری می فرماید.مطلقاً پیامبری بیش از ۱۴۰۰ سال است که تمام شده امّا امرِ رسالت و امامت تا روز قیامت ادامه دارد.و چون امر رسالت در هر برهه به خود پیامبر(ص)تمام می شود نتیجه می گیریم پس از رحلت یا شهادت ایشان، تا روز قیامت همه رسالت های الهی توسط رسول الله(ص)یعنی همان آخرین پیامبر(ص)تنفیذ می شود و به سوی ایشان تمام می گردد.امّا به جهت امتحان الهی چون پیامبر(ص)به خواست الله رحلت فرموده و یا به شهادت رسیده و امّت های بسیاری تا روز قیامت آمد و شد دارند،وجود امام منصوب شده از طرف الله لازم و بدیهی است.بنابراین چون قرآن همه ی آنچه در دین اسلام لازم بوده را کاملاً بیان فرموده امام منصوب شده از طرف الله باید همه ی آیات قرآن را جاری و اجرا کند(چه آن امام را امام پیش از آن منصوب کند و چه پیامبر(ص)منصوب کند به این معنی است که الله منصوب فرموده است)این همان مفهوم بقیّة الله(عج) است که در قرآن آمده.از آنجایی که قرآن دارای مراتبی است و مرتبه ای که در میان امّت ها مشاهده می شود را هم دارد،لازم است در یک نظام یکتا این مهم در مورد مفهوم بقیّة الله(عج) صدق کند.یعنی رسولان در امّت ها وظیفه ی رساندن به امام(عج)را دارند. و چون هر امّت دارای امام خاصّ خودش است،هر امّت دارای یک رسول شاخص است که امامت آن امّت را هم دارد.یعنی رسولان هر امّت وظیفه ی رساندن آن امّت به امام همان امّت را دارند. و آن امام، رسول شاخصی است که امّت خود را به امام بالاتر از خود می رساند تا در نهایت همه ی امّت ها به امام(عج)برسند.به هر تفسیر مسیرهای مشخصی برای رسیدن آحاد بشر در هر امّت که باشند به امام(عج)وجود دارد.که برای پی بردن و تشخیص مسیر قرائت و عمل کردن صحیح به قرآن لازم و حائز اهمیّت است.پس ماهیّتی از قرآن در همه ی جهان منتشر شده و برای رسیدن به بقیّة الله(عج) وجود دارد.شخص رهرو لازم است همه ی آیات قرآن را باور داشته باشد و به ماهیّت غیب پی ببرد.علاوه بر اینکه قرآن آدمی را به ماهیّت غیب می رساند ماهیّت غیب هم دارد.خلاصه ی این مطالب این را می رساند:قرآن ماهیّت غیب را نشان می دهد و علاوه بر این ماهیّت و آثاری که دارد ،خود قرآن ماهیّت غیب دارد و این ماهیت و آثاری که مشاهده می شود از غیب به منصه ی ظهور رسیده است.پس بقیّة الله(عج)که منصوب شده از سوی الله است و همه ی قرآن را با خود دارد ماهیّت غیب دارد و آثار قابل مشاهده در میان امّت ها دارد و ماهیّت قابل مشاهده در میان امّت ها خواهد داشت.یعنی از غیب به منصه ی ظهور می رسد و قرآن را آنطور که باید در میان امت ها جاری و اجرا می سازد.وقتی رسولان و امامان برحق در امّت ها در جهت رسیدن به بقیّة الله(عج) شوند،ایشان از غیب به منصه ی ظهور می رسد.این اندیشه در ولایت مطلقه ی فقیه که آثار نمایان در میان امّت ها دارد نمایان شده است و آثار معتبر بقیّة الله(عج)است.
آیتی چار روزی آنچه روزی شده است
آسمان ها همه آورد دو دوزی که برُست
آسمان بود به وصفی چو دخان آنچه چو دود
آفرینش شدُ طوفان همه جان داد به فرش
آسمان روی زمین شد و هوا زاد به آن
آن به یک آن شدُ گردید پدیدار مکان
آخرت را ز مُحمَّد(ص)و علی(ع)خوب شنید
آخرین حرف ز هر نامه ی اعمال رسید
آشنا با همه این شمع شفا باش رسول
به هو قصیده ای بخوان
به ناز برگ ارغوان
به راه کام عاشقان
به خون صاحب الزَّمان(عج)
بکوش در فراغ آن
به رسم کربلا نشان
به قامتی که بر جهان
به یاد عشق بی نشان
ببین نگاه در نهان
بمان به راه هو، بمان
آب آداب تو بارید در این باده ی غم
خاک از نور وجودت شده دلداده ی غم
حال پولادین دل کلمه ی افتاده ی غم
هرچه هستی و اثر گشت فقط زاده ی غم
کوزه ای را که شکستند به دل داده ی غم
ای رسول در همه جا پهن شده سجّاده ی غم