باللهِ ظهورِ فطراً
وَ اِنَّ مع العُسرِ یسراً
محمَّد(ص) میزان و فطرت
محمَّد(ص) و علی(ع) صراطاً
 
در رثای علی ابن ابی طالب(ع)سرودم:
درویش بی نوا را آخر چه سود دنیا
آخر چه سود دنیا درویش بی نوا را
در راه رسم عالم دل می رود ز دستم
دل می رود زدستم صاحبدلان خدا را
افتاده ای غریبم در راه رسم عالم
گاهی به رسم هستی گاهی به این فنا ها
در هر گناه ماندم از رنج راه خواندم
در رنج این گناهان دل گشت پیر دانا
من پیر بی نصیبم درگیر راه پوچم
بیراهه شد نصیبم این ضعف شد توانا
بیراهه جان ندارد پوچی توان ندارد 
گر پاک می شدم من بودم به راه خوانا
روزی تو رمز رازی دادی به روی زردم
پر زد به روی زردم نورت سفید مانا
آمد مدار عشقت از چشمه ای مداوم
جریان پاک غم را در من رساند جانا
 
این مزد بی نوایی آمد ز فطر غایی
بی من تو در کجایی بی من بگو چرایی
کاری نکرده بودم جز ترک بی گناهی
بی من بگو چرایی بی من تو در کجایی
من مانده ام به عشقت صبحم ابوترابم
آمد ز فطر غایی این مزد بی نوایی
ماندم به این گدایی از راه این جدایی
دل گشت کربلایی آمد به دل هوایی
جز ترک بی گناهی کاری نکرده بودم
از راه این جدایی ماندم به این گدایی
 صبحم ابوترابم من مانده ام به عشقت
آمد به دل هوایی دل گشت کربلایی
 
روز محشر که گناهان بکند بور مرا
می شود تازه دلم صاف ز آفات بلا
زنده دل از تو شوم ای اثر از بو تراب(ع)
یادگاری که در این گنبد دوّار تو را
بی تو ام سر نشود مقصد آمال جهان
بی تو آمال جهان طی بشود لنگ گدا
لنگری را به گناهان زده امیال بشر
لنگری سوی مرض ها شدُ افتاد جدا
می کَنی نقطه ی افتاده ز آثار عدم
می بری روی خودش تا که بگردد به خدا
 
برای امام زمان(عج)ارواحنا فداه سرودم:
بینِ بارانِ خزان یخ زده ای سروِ چَمان
بهرِ بهمن به زمستان تو خرامان بمان
مانده ای تا که بهاران بِرِسد پیشِ قَدَت
تا که هر صیف شود وصل به گرمای کمان
بیستُ دوّم که ز بهمن شده این وقت عزیز
عودُ اسفند به راهت شُدُ افتاد جهان
ناگهان دل زدگی هایِ جهان دور شود
وقتِ آینده که آید به تو آئینِ زمان
مانده ام در دَرِ دوری ز تو در راهِ خبر
بی خبر از تو چه داند که چرایی به نهان
جاده ای باز بِکُن تا که به راهت بِرِسم
بی تو بیراهه کشاندند به خورشیدُ مَهان
ای تو منظورِ خداوندِ مُحمَّد(ص)و علی(ع)
با دلت از دلِ من ظلمُ جهالت بِرَهان
پشت درهای بهشتت به شتابان شده ایم
شاه عشقی تو شکایت به نشاطت بِکِشان
مانده در بستَرِ بیهوده ی خود، کارِ رسول
بی تو شد دور،تو در کارِ خود آسان بِرِسان