سهراب سپهری:
تو مرا آزردی …
که خودم کوچ کنم از شهرت،
تو خیالت راحت !
میروم از قلبت،
میشوم دورترین خاطره در شبهایت
تو به من میخندی !
و به خود میگویی: باز می آید و میسوزد از این عشق ولی…
برنمی گردم، نه !
میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد …
عشق زیباست و حرمت دارد
به اقتباس از سهراب سپهری:
چه تو را آزردم …
که خودت کوچ کنی از شهرم،
و خیالم راحت !
میروی از قلبم،
میشوی دورترین خاطره در شبهایم
و بِهِت میخندم !
و به خود میگویم: باز می آید و میسوزد از این عشق ولی…
برنمی گردی، نه !
میروی آنجا که دلی بهر دلت تب دارد …
عشق زیباست و حرمت دارد