علی النّقی(ع)آمدی غصّه خوابید
شفایی تو در من،که هر لحظه تابید
خروشید بر هر که از راه می گشت
که باید شفا از علی(ع)را بیابید
ز ظلمی ضعیفان به کج راهه گشتند
به ظلمی چو برجام چو در آن سرابید
شفا با ضعیفان اثر از علی(ع)گشت
به این کار هر دَم فقط در ثوابید
به آخر رسد چون زمان در نهایت
علی(ع)چون به الله،حاضر جوابید
(دیگر مردم هم باید دقّت کنند چون شوخی بر نمی دارد.وقتی در یک جبهه موضع بگیری دیگر یا جزئی از آن جبهه می شوی یا این که سردرگم.تازه وضع سردرگم هم برای آن شخص است که نمی داند.و چون نمی دانست متوجه می شود جزئی از جبهه ای شده که نمی خواسته.از قضای روزگار ممکن است جبهه ای خوب باشد و در سردرگمی جزئی از آن شده باشی که هم در واقعیّت و هم در حقیقت برده ای.و ممکن است جبهه ای بد باشد و در سردرگمی جزئی از آن نخواهی شد و اگر واقعیّت داشت به حقیقت نمی رسد.چراکه ممکن است جبهه ی بد در اضافه کردن به اجزای خودش تو را درنوردد تا به خودش بکشد اما تو سردرگمی و ابتدا به دانایی می رسی که بشود یا نه؟پس از این تو تصمیم می گیری. و اگر به دلایلی از اجزای جبهه ی بد هم بشوی تازه واقعیّت می یابد و حقیقت ندارد.چون جبهه ی بد اگرچه واقعی است اما اصلاً حقیقت ندارد.در مقابلِ آن، جبهه ی خوب هم واقعی است و هم حقیقی.پیش از آن که واقعی باشد حقیقی است.و جبهه ی بد واقعی میراست و پیش از آن که واقعی باشد مرده است.اینها را گفتم تا مطلع باشی که گویا واقعیّت از حقیقت می رباید اما حقیقت این است که واقعیّت توان ربایش ندارد.فقط شکل می گیرد و به افول می رسد و نابود می شود.در هر لحظه یک موضوع با اهمیّت از هر دو جبهه ی خوب و بد ثبت می شود و برای همیشه می ماند تا اینکه برای همیشه رسیدگی به حق شود.یعنی رسیدگی به نفع جبهه ی خوب.پس به سمت جبهه ی خوب رفتن یا ماندن در جبهه ی خوب نفع همه جانبه دارد.سخت است اما گوارا و ماندنی.گذشتگان همه از این امتحان سخت عبور کردند و امروزی ها و آیندگان باید از این امتحان سخت عبور کنند.آنچه همین سختی های تربیت کننده و تقویت کننده را برای تو به چیزی شبیه برجامی نافرجام،یا اسارتی با نقاب آزادی،یا هوس هایی با نقاب خیرخواهی....آسان جلوه می دهد،سرابی است پوچ که می خواهد تو را در نوردد و پوچ کند و اگر توجه به این سراب نکنی همه ی آنچه که سراب بود واقعی می شود.چون تو را به چیزی که روشنی بخش است فریب دادند و چیزی که روشنی بخش است واقعیت دارد و احتمال دارد روزی تو بسیار بهتر باشد که به تو نمی دهند و با سرابش تو را تحریک می کنند تا اینکه تو در پی سراب می روی و می بینی پوچ است،امّا اگر به سراب توجّه نکنی واقعیّت درست به تو می رسد.برجام از همان ابتدا قرار بود پوچ باشد و ملّتی را که پس از خستگی به پوچ رسید هم از لحاظ جسمی و هم روحی به تاراج ببرند.پس دم از حقوق زن می زنند تا زن به برهنگی روی بیاورد و جنس مخالف را به ورطه ی آن ترویج می کنند تا خلاصه پازلی از حکومت سراب آلود اما واقعی تکمیل شود و به خیال خودشان تواناتر از غرب بر جامعه ای اینچنین مسلط شوند چون متاسفانه جمعیت اصلاح طلب و برخی اصول گرا این واقعیت را پذیرفت که جامعه این چنین می شود و یک جریان اعتدال زده از پشت سر آن دستاوردهای آن ها را از فیلتر اعتدال خود درآوردی گذر داد تا یک پدیده ی دوجانبه ی مطلقاً بد شکل گرفت که در سیاست خارجی برجام بی هیچ دستاوردی بود و در سیاست داخلی آزادی خشن و زننده و خراب.در واقعیت دستاورد برجام همین آزادی خراب و بدتر از این بود که عوارض آن را امروز می بینیم.دقت کن که اگر یک زوج در کنار هم با قرار درست زندگی کنند تعادل درست برقرار می شود اما اعتدال غلط که همون فساد است و ربطی به نظام اسلامی ندارد هر کدام از زوجین را به طرفی رها شده واقع می کند طوری که پس از دوره ای حساس فرهنگ بشود و وضعیت به اشتغال اعتدال خود درآوردی می رسد و معتدل نمی شود.چون این گونه اعتدال در حقیقت وجود ندارد و سراب است،سرابی که واقعیت ساخته شده از آن اوضاع فساد است.یعنی انسان ها با فساد کنار می آیند،زن و مردی که از قید هم خارج شدند و این بسیار شد دیگر تعادل کمرنگ می شود تا به فساد میل میکند و لنگری آن را نگه می دارد.اما لنگری که آن را نگه می دارد مربوط به قانون فساد است.چون در غرب قانون فساد موجودیت دارد و ما متهم هستیم که می گوییم قانون فساد پس به سمت فاسد ساختن قانون ما می روند و ابتدا مواجه می شویم با این موضوع:بلاخره قانون فساد باید پذیرفته شود اما با رویکرد داخلی.اگر در این موضوعی که با آن موجه شدیم برویم و با متخصص یا مشاور یا مدیر خارجی بحث و گفتگو کنیم که به سبب آنان موضوع را حل کنیم از رویکرد داخلی خارج می شود و امنیت را به خاطره می اندازد و سپس جزئی از تحت سیطره ی قانون فساد می شویم.یعنی اینکه مثلا در غرب ازدواج یک موضوع قانونی و مشخص بوده و رابطه خارج از ازدواج فساد دانسته می شده اما اکنون قانون فساد هم هست و رابطه ی خارج از ازدواج را تحت قانون فساد می برد و با توجه به رضایت طرفین فساد قانونی است که دیگر قید فساد آنرا در قانون نمی آورند.پس یک بستر قانونی ازدواج را دارند و صدها فساد قانونی جدای از ازدواج که ربطی بین هم قائل نمی شوند،اما در پشت صحنه بالاتر از قانونشان است.اما چون ما اسلامی بودن قانون را داشته ایم سر خم کردن یعنی دست برداشتن از اسلام و به معنای این می شود که انها یک قانون اساسی دارند و مدیریت فساد را تحت آن قانون اساسی و سپس تمام ابعاد ما را تحت مدیریت فساد خودشان به طور مستقیم و از آنجا تحت قانون اساسی خودشان به شکل غیر مستقیم می برند و این می شود: ما که از گذشته تا حالا یک آداب و فرهنگی برای خودمان قائل بودیم قانوناً بی فرهنگ تر از فساد غربی می شویم.و بی فرهنگ تر حقوق زندگی پایمال و پست در سطح برده و پائین تر دارد.این در مجلس توسط اصلاح طلب ها یا هرچه به رای گذاشته می شود و با بیشترین رای برای چند عکس با فساد غرب و گرفتن ماشین و ویلای لاکچری پذیرفته می شود.ممکن است آن اصلاح طلب ها تا این حد بی غیرت نباشند اما وقتی تعصب غلط به روشی اشتباه انسان را کور کند این طور می شود.خلاصه اینکه برجام شوخی نیست بلکه یه موضوع بیخود است که به علت حرام خواری یه عده و غفلت یا ترس یا واهمه افکنی بدعت گذاشته شده بود.این به نفع هیچ شخص ایرانی نیست چه مذهبی و چه غیر مذهبی.موضوع اینه که غرب به نتایج غلط در موضوعات خودش پی برده و اطلاع کافی وجود دارد که در پی کشتار وسیع که غیر مستقیم به آن کشتار نظارت کند می باشد و عوامل غربی فقط در انگلیس نیستند و متاسفانه در داخل ایران هرچند کم اما با دستبرد به فرهنگ مردم بوده اند طوری که مردم در فرهنگ غلط یا به فریب و یا به وسوسه یا اینگونه مسائل در پازل اینها نقش بازی می کنند.درحالی که مردم باید این اشخاص را حذف کنند و به عنوان مرده ی متحرک در نظر بگیرند.مردم مراقب باشند که دلسوزی بیجا به از دست رفتن موقعیت های بدست آمده و دریغ شده(توسط همین گونه اشخاص)می گردد.و باید دانست که شرایط جنگ خوب نیست و این مسائل که کشور را به برجام ،بی برنامگی و آزادی انگاری و این طور موارد می کشاند،مقدمه ای برای ایجاد جنگ در منطقه و کشتار وسیع مردم است.در مذاکره با گاوچران ها(غربی ها) مقدمه ی جنگ،یا جنگ قطعی است،اما بدون مذاکره آنان را در سیاست های خودشان به مرگ می بریم و در هرجا لازم باشد می کشیم تا تعادل برقرار شود و هر چقدر کشته شویم زندگی برایمان وسیع تر می شود چراکه سرانجام در دنیا اجل مرگ حتمی است و در مبارزه با ستمکارانی مثل دولت امریکا،انگلیس،رژیم صهیونیستی یا حامیان آن، احتمال دارد مرگ به استقبال ما بیاید و به خواست خداوند باشد پذیرفته ایم.)