شهد شیرینِ شهادت شده منشورِ شرف
شمع آن شعله کشد شعله به منفورِ شرف
مشکل این شد که شبی ساده به دشوار کشد
شعله از شعر کشد بر شرُ مزدورِ شرف
بی شرف شوخِ مکافات خودش دوش کشید
دوش از شهدِ شفا خوش شدُ محشور شرف
باش با شرم که شر سوی خودش شر بکشد
شیوه این شد که شهامت شده از شور شرف
مشق شعرم شده آشوب شتابان به شرر
تا بشوید شب شعرم به خودش خور شرف
خاش خاشاک خشن خش زده بر نقش خودش
خیش شخمش شده بر خویش ز دستور شرف
شاید از شکوه ی شیران بشود شرح شکاف
این شکفتن بشود شیوه ی مشهور شرف
هشت بیتی شده از شینِ شرف شعر رسول
شاه شعری که نشاطش شده از نور شرف