وقت آینده چه دانی چه شود راز وجود
روزگاری که کنون هست رود هچو به رود
کاروان رفته ز هر دهر مکان در ره گور
هر ستمکار دغل گشته ز کارش به نبود
عاشقی رسم خوشایند علی بود و ماند
زخم کاری ز ستم تکّه شدن در ره بود
می رسید از همه هستی ز شهامت و حضور
می رساند همه هستی به شهادت و سجود 
غافلی ای تو ستم هیچ و غفلت زده ای
ظلمُ مکرت به خودت گشت اثر از تو ربود
یک اثر هست فقط بهر خداوندِ علیم
بی خدایی تو ستم بر تو مکافاتِ نبود
چون اثر گشت علی هیچ رسد بهر تو ظلم
بی تو آید به جهان یک دمه این شعر سرود