مقدمه:در این مقال به کوتاه تجربه ای که فهمیدم می پردازم تا شاید روزنه ای را به آنان که می خواهند بفهمند نشان دهم و حتماً جهان را به سمتی که باید بداند بکِشانم.یعنی اینکه اگر ناتوان از فهماندن باشم یا مخاطب ناتوان از فهمیدن،یا اگر اصلاً مخاطب این نوشته را نشنید (که مخاطب می شود میلیاردها انسان های هم سطح و پائین خودم که از بدو پیدایش آدم تا کنون و بعد از این آمد و شد داشته اند و دارند)به هر حال چون فهم غالب نسبت به این موضوع دارم جاری می شود و منجر به دانایی مخاطب هم سطح و پائین تر از سطح خودم می شود و منظور این است که مخاطب ممکن است عالم دینیِ بالاتر از من باشد اما در فهم و دانایی این موضوع سطح پائین تر داشته باشد.
موضوع چیست؟:در وضعیتی قرار گرفتم که مشاهدات نشان داد احتمالِ فراموش ساختن زحماتِ گذشتگانی در انقلاب،دفاع مقدّس،دفاع از حرم و امثالهم وجود دارد و برای یافتن جواب از قرآن متوجّه شدم سعی و اثر درست متصل به قومی راستین باقی می ماند و اگر در جایی قومی به فراموشی مقدّسات تکاپو کند و یا به مکر دشمن، یا به کوتاهی خواص ،و یا به واماندگی خواص و مردمی این چنین بشود مطمئنّاً قومی راستین که متصل به همان سعی صحیح می باشد در جایی دیگر شکل گرفته است.بنابراین متوجه ی رویکردِ سعی و تلاش گردیدم تا بفهمم چه می شود و چه باید انجام دهم،البته چون برایم اهمیّت دارد در زمره ی مخالفان مقدّسات نباشم به این رسیدم که باید به اتصال سعی پیشین به سعی نوین کوشش کنم تا مشخص شود آیا قومی جدید و راستین شکل گرفته یا اینکه همین قوم راه نوین را یافته و به قوم یا اقوام دیگر هم می رساند.؟در همین تکاپو بودم که متوجه شدم در یک ریسک بالاجبار قرار دارم و برای ادامه ی مسیر تکاپوی این ریسک را الزامی دیدم.پس از موفقیت ریسک رفع شد و نتایجِ آن سبب تحقق دانایی عام و فهم خاص جهان گردید و جهانِ به مفهوم عام دانا، می داند پس از داناییِ بالاجبار تواناییِ بالاجبار محقق شده و شدن حتمی است.جهانِ به مفهومِ خاص فهیم می فهمد پس از فهم چگونه برای شدنِ آنچه تحقق می یابد سعی کند وگرنه به سمت جهانِ دانا می افتد در حالی که به همان میزان جهان فهیم وجود دارد.به مفهوم اینکه جهانِ با عصاره ی فهم کاسته نمی شود و اگر فرض محال کنیم که عدّه ای از فهم بیفتند در حالی که فهم داشتند باید بگویم شدنی نیست و در تعارضاتِ بواسطه ی مکر و سلطه گری ظلم ،انتقال فهم تحقق می یابد یعنی فهم از بین نمی رود و در شرایطی خاص منتقل می شود.و بیش از این هم هست و آن اینکه فهمِ غالب منتقل می کند یعنی هر فهم درست ، به فهم غالبِ درست جذب می شود حال آنکه ممکن است هزاران کیلومتر فاصله داشته باشد،پس دریافتم قوم و اقوامِ فهیم در فاصله ی چند صد کیلومتر تا بیش از هزاران کیلومتر به ماهیّتِ قوم با یک فهم مشترک شکل می گیرند و به ظهورِ قائم آلِ محمّد(ص)می انجامد.
ریسک چه بود؟:شمائل بسیاری که به یک بُعدِ موافقت جهانی وانمود و تلاش می کرد تقریباً شکل گرفته بود و مرا به خودش می خواند تا اینکه اجماع آنرا تسخیر و احضار کردم یعنی ریسک این بود که نتوانم تسخیر کنم و بر من غالب شود و این را خطر می دانستم که مدّت ها این کار را نکردم تا اینکه اجبار حادث شده بود و به روءیت من رسید بی آنکه به روءیت رفته باشم.و توانایی رکود داشت تا توانایی تسخیر، و من چون از رکود و واماندگی برحذر بودم توانستم تسخیر کنم.
آن شمائل چه بود؟:مربوط به مواضع ظلم بر هستی بود و هرچند وحشت ساز و سلطه گر و مکار بود اما همه ی اینها به سمت رکود می رفت و وحشت می انداخت اما همین مواضعِ وحشت زا در مقابل سعیِ مخالفِ ظلم افتاده و تسخیر شده بود.بطنِ آن مواضع بنی امیّه بود و مجبور بود اعتراف کند.
اعتراف این بود:می توانیم از بین ببریم تا جایی که دیگر خداوند توانایی از بین بردن را از ما سلب کند و ما در خفّت و خواری همیشگی می گردیم.بیشترین چگالی ممکن برای از بین بردن در قیام سیّدالشّهدا(ع) بود و ما نتوانستیم ایشان و اصحابش را از بین ببریم و در آن کشتن هم توانایی کشتنِ امامِ چهارم(ع) را در حالی که به نظرمان سخت مریض و ناتوان بود و همراهان امام(ع)را نداشتیم تا اینکه بالاجبار علت ناتوانی ما ، مریض بودن و سپس رسوایی مان عنوان شود،در حالی که بیشترین جنایت ممکن با هر شهوتی که می خواستیم را رقم زدیم و هر جنایت و مخالفت باحق به خفت و خواری ما می رسد و آنچه بالاجبار بود امتحان الهی است و ما پس از اینکه امتحان شده ایم مجبوریم به این موضوع در مقابل هر آنکه در مسیر حقّ به مرحله ای مشخص که ما نمی فهمیم می رسد ،اعتراف کنیم.
بدون اینکه از آن خبیث های پست پرسش کنم، این ها را گفتند چون سعی می کردم در آن آشوبِ وحشت زا ، وجهِ با عظمتِ سیّدالشُّهدا(ع)را ببینم.آن موقع بود که فهمیدم چه گفت و گویی در این امتحانِ با عظمتِ الهی با سیدالشُّهدا(ع)داشتم ،یعنی در ماورای آنچه خبیث ها اعتراف می کردند ،مکاشفه ای با حضرت امام حسین(ع)به ظرفیّت خودم داشتم و فهمیدم برای فهم بیشتر بایستی ظرفیّت فهم خودم را با اتّصال به خداوند و چهارده معصوم(ع)بالا ببرم.و این امتحان به عظمتِ ایشان آفریده شده است و ایشان رهبری می کند.
چرا در فضای مجازی نوشتم:پیش از این هم نوشته ام تا اینکه یک روز نگاهی به من گفت اگر اثری را در هر جایی با معرفت و خالصانه بگذاری آن اثر ماندگار است و اگر اثری خوب را در جای بد بگذاری و آنجا را به بد واگذار کنی مثل این می ماند که بر وحشت زایی آن بدی ها اضافه کرده ای و اگر اثری را مطابق آنچه درست است بر جای بد بگذاری در حالی که گویی در جای بد قرار دارد حتی پس از اینکه جای بد خوب نشود تو با همان اثر خوب می مانی حتی اگر ظاهراً در فضای مجازی باشد اگر اثر مطابق آنچه که سیّدالشُّهدا(ع) می خواهد باشد آن اثر درست را بر فضای مجازی گذاشته ای یا بر فضای مجازی نوشته ای.به همین تفسیر این موضوع(کوتاه تجربه ای که به سختی به دست آمد)را هم باطناً و ظاهراً بر فضای مجازی نوشته ام.   تمَّت